پلیس جوانی که هیچکس به او گوش نداد! بیوگرافی لیان اسکات کندی، قهرمان سری Resident Evil - قسمت دوم

پلیس جوانی که هیچکس به او گوش نداد! بیوگرافی لیان اسکات کندی، قهرمان سری Resident Evil - قسمت دوم

رامتین کاظمی رامتین کاظمی
7 سال و 3 ماه و 23 روز پیش

در قسمت دوم داستان لیان کندی، به وقایع فیلم Resident Evil Damnation می‌پردازیم که شش ماه قبل از وقایع بازی Resident Evil 6 هستند. قسمت اول این پاورقی را می‌توانید از لینک پایین صفحه بخوانید.

- جمهوری اسلاو شرقی (Resident Evil: Damnation)

در سال 2011، لیان که تصمیم گرفته بود مدتی از تمام اتفاقات چند سال گذشته دور باشد، از سوی دولت آمریکا فراخوانده می‌شود تا راهی مأموریتی در کشور جمهوری اسلاو شرقی شود. شایعات اخیر، اشاره کرده بودند که این کشور از اسلحه بیوارگانیک در جنگ استفاده کرده، و دولت آمریکا، لیان را به خاطر تخصصی که در زمینه اسلحه بیوارگانیک دارد، به این کشور فرستاده است. کمی بعد از ورود لیان به این کشور، اینگرید هانیگان، رابط لیان در دولت آمریکا، به او اطلاع می‌دهد که تمام مأموریت‌های در حال اجرا در کشور اسلاو شرقی لغو شده و وی باید هر چه زودتر به آمریکا بازگردد. اما لیان که حساسیت زیادی روی اسلحه بیوارگانیک دارد، از این دستور سرپیچی کرده و به تحقیقات خود ادامه می‌دهد و در نتیجه، از سوی دولت آمریکا طرد می‌شود. وی کمی بعد با رابط سازمان سیا با نام مستعار «مترسک» روبرو می‌شود که به شدت مجروح شده و تنها می‌تواند عبارت Beekeeper را به زبان بیاورد. کمی بعد، یک لیکر به آن‌ها حمله کرده و مترسک را می‌کشد.




حمله لیکر باعث می‌شود تا لیان فرار کرده و در یک پناهگاه، با خبرچینی مواجه شود که ظاهرا می‌داند چه کسی به شورشیان، سلاح بیوارگانیک داده است. اما باز هم لیکر دیگری به لیان حمله می‌کند و لیان تنها می‌تواند با شلیک گلوله، آن موجود را دور کند. این بار لیان است که این موجود را تعقیب می‌کند و قصد دارد او را بکشد، اما گرفتار یک تله انفجاری می‌شود. لیان به زحمت از انفجار جان سال به در می‌برد، اما در شرف بی‌هوشی است. لیکر به او نزدیک شده و لیان هر لحظه منتظر مرگ خود است، اما لیکر تنها به او نظاره می‌کند و کمی قبل از بی‌هوشی، پیرمردی را مشاهده می‌کند که به سمت او می‌آید.




لیان در یک زیرزمین به هوش می‌آید و متوجه می‌شود که دستانش بسته است. پیرمرد در گوشه‌ای نشسته و صدای سربازان از طبقه بالا به گوش می‌رسد. لیان سعی می‌کند سربازان را صدا کند که دستی از پشت راه دهان او را بسته و چاقویی روی گلوی او می‌گذارد و به او اخطار می‌دهد که سکوت خود را حفظ کند. لیان متوجه مردی مو طلایی در گوشه دیگر اتاق می‌شود که پس از رفتن سربازان از او بازجویی می‌کند، اما لیان هیچ پاسخی نمی‌دهد. مرد موطلایی که جی دی نام دارد و دوستش، بادی، توانایی لیان در مواجهه با لیکر را ستایش می‌کنند، اما لیان به آن‌ها اخطار می‌دهد که سر و کله زدن با اسلحه بیوارگانیک، آخر و عاقبت خوشی برای آن‌ها نخواهد داشت.

پس از این که پیرمرد، ایوان یودانویچ، شروع به سرفه‌های شدید می‌کند، سربازان طبقه بالا به زیرزمین می‌آیند. لیان متوجه می‌شود که ایوان آلوده است و تبدیل به زامبی شده است. ایوان نیز سر خود را بالا آورده و همه با دیدن چشمان قرمز او وحشت زده می‌شوند و تیراندازی می‌کنند. لیان پنهان شده و جی دی و بادی به همراه ایوان، پس از کشتن سربازان، از زیرزمین فرار می‌کنند.




لیان آن‌ها را تعقیب می‌کند و متوجه می‌شود که ایوان به جی دی و بادی اصرار کرده که او را رها کنند. سپس بادی، ایوان را خلاص می‌کند و با جی دی، جنازه او را رها می‌کنند. لیان نیز چراغ قوه‌ای پیدا کرده و آن دو را تعقیب می‌کند و این بار متوجه می‌شود که جی دی و بادی، قصد حمله به او را دارند، اما این بار، مردی به نام آقای چنکف به او حمله می‌کند که آلوده به ویروس Plaga (که در Resident Evil 4 دیده بودیم) است. آقای چنکف، معلم قدیمی جی دی و بادی است و جی دی به لیان التماس می‌کند که او را نکشد، اما لیان، راهی به غیر از کشتن او ندارد.

جی دی که از این کار به شدت ناراحت شده، لیان را تهدید به مرگ می‌کند و لیان سعی می‌کند که به جی دی بفهماند، آقای چنکف پیش از این مرده بود و مردی که به آن‌ها حمله کرد، یک زامبی بوده است و اگر آن‌ها زامبی‌ها را نکشند، خود کشته خواهند شد. در همین هنگام، تعداد بیشتری از زامبی‌ها به این دو حمله می‌کنند، اما جی دی که از نظر احساسی فلج شده، قادر به کشتن آن‌ها نیست و لیان تمام زامبی‌ها را به تنهایی می‌کشد.

اما صدای زامبی‌های بیشتری به گوش می‌رسد و لیان آماده مبارزه می‌شود و به جی‌دی نیز توصیه می‌کند که از سلاح خود استفاده می‌کند، اما جی دی به لیان توصیه می‌کند که به دنبال او بیاید. آن دو از طریق یک تونل به خیابان می‌رود و متوجه زامبی‌های بیشتری می‌شوند که در حال حمله به سربازان هستند. جی دی و لیان بعد از دیدن این صحنه، به کلیسایی می‌روند که جی دی از آن سخن می‌گفت.

پس از رسیدن به کلیسا، جی دی، لیان را متهم می‌کند که عامل نابودی این کشور شده، اما لیان برای جی دی توضیح می‌دهد که ویروس Plaga شیوع پیدا کرده و افراد آلوده به زامبی تبدیل شده و تنها راه نجات آن‌ها، مرگ است. سپس بادی به همراه دو عضو دیگر مقاومت وارد شده و حرف‌های لیان را تأیید می‌کند. اما بادی سوال‌های بیشتری از لیان دارد و به افراد خود دستور می‌دهد تا لیان را دستگیر کنند.




پس از رفتن بادی، جی دی درخواست یک مکالمه خصوصی با لیان می‌کند و دور از چشم سربازان، لیان را آزاد می‌کند. لیان از جی دی، دلیل استفاده از اسلحه بیوارگانیک را می‌پرسد و جی دی نیز تعریف می‌کند که بادی، در گذشته در یک مدرسه به همراه همسر خود کار می‌کرده و تمام کودکان درون این مدرسه، به همراه همسر بادی، توسط دولت کشته می‌شوند و بادی نیز تصمیم به انتقام جویی می‌گیرد. جی دی سپس، سلاح لیان را به او پس داده و به او اطلاع می‌دهد که شورای ارشد، ویروس Plaga را در بازار مرکزی شهر برای شورشیان باقی گذاشته است و از لیان درخواست می‌کند که بادی را متوقف کند.

اما در بازار، محفظه حاوی ویروس خالی است و لیان متوجه حمله زنی می‌شود. این زن ایدا وانگ است و لیان از او درباره اهدافش بازجویی می‌کند، اما ایدا نیز سوالاتی مشابه را از لیان می‌پرسد. لیان کنجکاو است که آیا ایدا این ویروس را در اسلاو شرقی پخش کرده است، اما ایدا به او می‌گوید که علاقه‌ای به یک ویروس ناقص ندارد. لیان سرانجام در به حرف آوردن ایدا ناموفق است و ایدا پس از توصیه به لیان برای ترک شهر، او را ترک می‌کند.




لیان به کلیسا بازگشته و متوجه می‌شود که همه به جز جی دی، کشته شده‌اند. جی دی نیز قبل از تبدیل شدن به زامبی، تمام وسایل لیان را به او پس می‌دهد. سپس بادی وارد کلیسا شده و لیان را مقصر این اتفاقات می‌داند اما جی دی به بادی اطلاع می‌دهد که لیان مقصر نیست و سپس به بادی حمله می‌کند و توسط لیان کشته می‌شود. لیان به بادی اصرار می‌کند که ویروس را به او بدهد اما ارتش به کلیسا حمله کرده و بادی موفق به فرار می‌شود.

لیان در تعقیب بادی، وارد کاخ ریاست جمهوری می‌شود که توسط لیکرها تسخیر شده و تمام سربازان کشته شده‌اند. لیان از درون کاخ ریاست جمهوری، وارد آزمایشگاهی در زیرزمین ساختمان می‌شود و بار دیگر با ایدا مواجه می‌شود. ایدا به لیان اطلاع می‌دهد که قصد دارد وضعیت را کنترل کند، اما رئیس جمهور، سوتلانا بلیکوا و نیروهایش آن دو را محاصره می‌کنند. بلافاصله بین آن‌ها نبردی صورت می‌گیرد و ایدا موفق به فرار می‌شود. لیان، رئیس جمهور را گیر انداخته و از او می‌پرسد که آیا «Beekeeper» اوست یا خیر. اما خانم رئیس جمهور از این که لیان او را نشناخته، شگفت زده می‌شود و با او مبارزه می‌کند. در همین برهه، بادی و ارتشی از لیکرها، به زیرزمین حمله می‌کنند و رئیس جمهور بلیکوا، سلاح بیوارگانیک خود که مدل پیشرفته‌ای از تایرانت‌هاست، آزاد می‌کند که آزاد شدن آن‌ها باعث نابودی خودکار آزمایشگاه می‌شود، اما لیان و بادی موفق به فرار می‌شوند و دو تایرانت، نابود می‌شوند. اما در بیرون کاخ ریاست جمهوری، یک تایرانت دیگر به آن‌ها حمله می‌کند. بادی به وسیله لیکرها، موفق به کشاندن تایرانت به سمت یک محفظه سوخت می‌شود و لیان به شلیک به محفظه، تلاش می‌کند تا تایرانت را بکشد، اما تایرانت تنها قوی‌تر می‌شود. لیان و بادی سعی می‌کنند تا با یک تانک، تایرانت را بکشند، اما ناموفق هستند. پس از این که لیکرها، به تایرانت حمله می‌کنند، لیان از این فرصت استفاده کرده و سر تایرانت را جدا می‌کند. لیان به بادی اطلاع می‌دهد که فکر نمی‌کرده روزی به دست لیکرها نجات پیدا کند، اما خیلی زود، دو تایرانت قبلی، از ویرانه‌های کاخ ریاست جمهوری، بیرون می‌آیند. لیان که دیگر سلاحی ندارد، آماده مرگ می‌شود اما هواپیماهای ارتش آمریکا، دو تایرانت باقیمانده را نابود می‌کنند.




پس از این که ارتش‌های روسیه و آمریکا، شروع به پاکسازی می‌کنند، لیان متوجه می‌شود که بادی نیز آلوده شده است. بادی از لیان تقاضا می‌کند که او را بکشد، اما لیان به بادی اصرار می‌کند که به خاطر تمام افرادی که کشته شده‌اند، به زندگی خود ادامه دهد و برای نجات او، به ستون مهره‌های او شلیک کرده و او را فلج می‌کند. فلج کردن بادی، باعث می‌شود تا ویروس نتواند به مغز بادی نفوذ کند.

تال اوکس (Resident Evil 6)

لیان اسکات کندی در کنار کلیر ردفیلد و جیک مولر، پسر آلبرت وسکر، به عنوان یکی از سه قهرمان بازی Resident Evil 6، باز می‌گردد.

داستان بازی در سال 2013، پانزده سال پس از وقایع راکون سیتی رخ می‌دهد. رئیس جمهور آدام بنفورد، قصد دارد حقیقت پشت واقعه دانشگاه آیوی در شهر تال اوکس را برملا کند، اما کمی قبل از سخنرانی خود، به ویروس C آلوده شده و به زامبی تبدیل می‌شود. لیان نیز مجبور است رئیس جمهور را بکشد تا از همکار جدید خود، هلنا هارپر محافظت کند، اما دیگران معتقدند که لیان و هلنا، رئیس جمهور را ترور کرده‌اند و این دو مجبور به فرار می‌شوند. هلنا در راه به لیان اطلاع می‌دهد که این اتفاق تقصیر اوست و به محض رسیدن به کلیسای تال اوکس، همه چیز را تعریف خواهد کرد.




آن دو در راه، با عده‌ای از بازماندگان مواجه می‌شوند و سعی می‌کنند تا با یک اتوبوس، از مخمصه فرار کنند، اما اتوبوس چپ می‌کند و همه، به غیر از هلنا و لیان کشته می‌شوند.

سپس هنیگان، به لیان اطلاع می‌دهد که هفتاد هزار نفر از سکنه شهر، توسط ویروس C آلوده شده‌اند، همان ویروسی که در جمهوری اسلاو شرقی به کار گرفته شده بود. هنیگان همچنین گزارش می‌دهد که سازمانی به نام نیو آمبرلا، مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است.

"دوباره اتفاق راکون سیتی داره تکرار میشه!"

لیان و هلنا سرانجام به کلیسا می‌رسند که بسیاری از بازماندگان در آن پناه گرفته‌اند. اما درون کلیسا، یک لپوتیکا آزاد می‌شود و شروع به کشتن مردم می‌کند و سرانجام لیان موفق به کشتن این هیولا می‌شود. لیان و هلنا، در زیرزمین کلیسا، دبورا هارپر، خواهر هلنا را پیدا می‌کنند که به ویروس C مبتلا شده و به آن‌ها حمله می‌کند. لیان و هلنا، با کمک ایدا وانگ، دبورا را می‌کشند و هلنا، سیمونز، مشاور امنیتی رئیس جمهور را مسئول این حوادث می‌داند.




لیان سعی می‌کند با هنیگان تماس بگیرد، اما سیمونز با وی تماس گرفته و آن‌ها را مقصر مرگ رئیس جمهور می‌داند، هر چند که مشخص می‌شود، خود او مسئول اتفاقات پیش آمده است. لیان و هلنا، پس از مبارزه با یک هیولای کوسه مانند، موفق می‌شوند تا قبل از نابودی شهر تال اوکس، توسط بمباران هوایی، از آن‌جا فرار کنند.

پایان قسمت دوم

قسمت سوم و پایانی این پاورقی را می‌توانید فردا در PSPro بخوانید.

برچسب ها: پاورقی: بازی Resident Evil
0 نفر این پست را پسندیده اند. این مطلب را به اشتراک بگذارید:
مطالب مشابه
مشاهده موارد بیشتر
نظر کاربران
برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.