تعداد بازیهایی که به هنگام معرفی تا زمان عرضهشان به بازار با بازخورد مثبت
طرفداران روبهرو میشوند زیاد نیست. ممکن است انتقادات سنگینی به بازیهای مخلتف
به خاطر یک یا چند ایراد وارد شود. برخی مواقع این انتقادات به دلیل این است که
بازی به نسبت نسخههای قبلی تغییراتی بسیار بزرگی کرده است. گاهی هم چرخه ساخت
بیش از حد طولانیشده بازی است که انتظارات ما را بیش از حد بالا میبرد و در
نهایت به سرخوردگی تبدیل میکند.
در حالی که بازیهایی وجود دارند که در نهایت با بدترین تصورات ما در یک سو
قرار میگیرند اما برخی دیگر از بازیها هستند که قصد به چالش کشیدن تمامی
انتظارات را دارند. همهی افراد از داستان موفقیت چیزی که انتظاری از آن نمیرود
خوششان میآید بنابراین در اینجا قصد معرفی ۱۰ عنوانی را داریم که علیرغم
انتقادات و دیدگاههایی منفی قبل از انتشار، موفق شدند بسیار موفقیتآمیز ظاهر شوند.
بسیاری از بازیهای این لیست را خیلی راحت شناسایی خواهید کرد اما ممکن است جو
منفیای که در اطراف برخی از این بازیها قرار داشت را فراموش کرده باشید. این
مسئله نشان میدهد که این بازیها کاملا برخلاف انتظاراتی که ازشان میرفت عمل
کردند و مردم نیز امروز عاشق آنها هستند.
بازی DMC: Devil May Cry
وقتی که ریبوت استودیو Ninja Theory از بازی Devil May Cry با نام DMC: Devil
May Cry در سال ۲۰۱۰ معرفی شد بسیاری از افراد به آن شک داشتند. این بازی
ظاهر شخصیت اصلی سری را کامل و از ابتدا طراحی کرد و موهای نقرهای و کت چرم قرمز
رنگ را به ظاهر مدرنتر تبدیل کرد.
تغییر در مسیر هنری بازی در لحظه باعث این شد که بسیاری از طرفداران سرسخت
بازی حتی قبل از اینکه اثر منتشر بشود آن را تحریم کنند. بسیاری از دیگر طرفداران
نیز نگران این بودند که گیمپلی بازی نتواند استانداردهای بسیار بالای نسخههای
قبلی را رعایت کند؛ استودیو Ninja Theory متهم شد که به خاطر عدم تجربهی کافی مقصر
است. یک دموی از بازی توانست خیال برخی طرفداران را راحت کن اگرچه هنوز هم
انتظارات در سطح بسیار بالایی قرار داشتند.
اما وقتی که بازی DMC: Devil May Cry در ماه ژانویهی سال ۲۰۱۳ منتشر
شد، نظرات بسیار مثبتی را دریافت کرد و فروش آن نیز بسیار خوب بود. وبسایت GameSpot امتیاز ۸/۱۰ را
به بازی داد و گفت که:« بازی DMC توانسته تا علیرغم تازه و بدیعبودن، ریشههای
اصلی سری را که بسیار جذاب و باب طبع طرفداران بوده اند حفظ کند».
علیرغم کیفیت بالای بازی DMC: Devil May Cry اما همچنان برخی از طرفداران علیه
آن جبهه گرفتند، تا حدی که برخی به رئیسجمهور اوباما نیز نامه نوشتند تا بازی را
از قفسه مغازهها بردارد. اما همچنان بازی به روند خوب خود ادامه داد و پس از
شروع ابتدایی خود همچنان نقدهای مثبتی دریافت کرد و تبدیل به یکی از بهترین قسمتهای
کل این فرنچایز شد. این بازی بعدها حتی برای کنسولهای PS4 و Xbox One نیز منتشر شد
که نشان از کیفیت بالای آن دارد.
بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle
وقتی که بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle برای اولین بار معرفی شد، هیچکس
انتظار نداشت که با بازی خیلی خوبی طرف باشیم چه برسد به یک بازی استثنایی. وقتی
که طرفداران کنسول نینتندو ظاهر جدید Mario را به همراه Rabbids شرکت Ubisoft دیدند، این
احتمال را به کل کنار گذاشتند. این بازی به نظر شبیه یک عنوان فاجعهبار دیگر به
نظر میرسید و طرفداران امیدوار بودند که این مسئله حقیقت نداشته باشد.
مراسم E3 2017 و حالا همه چیز فرق میکند. وقتی که Shigeru
Miyamoto در طی مراسم Ubisoft به روی سن آمد، به نظر میرسید که بدترین
کابوس هر کسی به واقعیت پیوسته است. و سپس بازی به نمایش درآمد؛ بازی یک تجربهی
استراتژی تاکتیکی و نوبتی بود. یک سوراپرایز شوکهکننده که کسی انتظارش را نداشت.
بازخوردهای اولیهی بازی Mario + Rabbids: Kingdom Battle قوی و مثبت بودند و بعد از عرضه
نیز بازخودهای مثبت آن ادامه یافت. وبسایت GameSpot این بازی را:«
دارای فرمولی بسیار جذاب که دائما چالشی بوده و بیاندازه سرگرمکننده است» دانست.
بازی Mario + Rabbids یک بازی کاملا چالش برانگیز است و تجربهای
کاملا شگفتانگیز در این فهرست.
بازی Metal Gear Rising: Revengeance
وقتی که عنوان Metal Gear Rising: Revengeance در مراسم Game Awards سال ۲۰۱۱ به
نمایش درآمد همه شوکه شدند. این بازی که قبل از آن با نام Metal Gear Solid:
Rising به معرفی شده بود، حتی از چیزی که در جریان مراسم E3 2009 دیده بودیم هم
اغراقآمیزتر به نظر میرسید، چیزی که اصلا شبیه به سری بازیهای Metal Gear نبود.
دلیل آن نیز این بود که بازی اکنون توسط شرکت Platinum Games توسعه داده
میشد، استودیویی که به خاطر بازیهای اکشن و سریعش شناخته میشود.
بعدها مشخص شد که تیم Kojima Productions نمیتوانستند بازیای طراحی کنند
که بر اساس مکانیک Cutting ساخته شده باشد بنابراین Platinum
Games وارد مهلکه شده و ساخت بازی را به دست گرفته است. در حالی که این
استودیو به خاطر بازیهای خوبش مورد احترام بود اما شک بسیاری میان طرفداران سرسخت
این فرنچایز وجود داشت که آیا این استودیو میتواند گیمپلی و خط روایی مناسبی
برای این بازی بسازد یا نه. برخی باور داشتند که سبک بازی جدید در تضاد عمیقی با حال
و هوای کلی این سری است.
علیرغم تمام این شک و تردیدها، Rising موفق شد که اثر موفقآمیزی در این
فرنچایز باشد. سبک خشونت خاص و همچنین موسیقیهای هاردراک که با جهان Metal Gear هماهنگی
داشتند، نشان داد که این فرنچایز چیزی بیشتر از Snakeها است.
بازی Until Dawn
اینکه یک فیلم سبک ترسناک به بیراهه
برود و تبدیل به اثری درجه دو بشود مسئله بسیار رایجی است. چیز مشابهی را میتوان
دربارهی بازیهای سبک ترسناک نیز گفت، بنابراین در هیچ کس چندان به بازی Until Dawn امیدوار
نبود.
چیزی که شرایط را بدتر میکرد این بود که بازی در ابتدا به عنوان یک اثر اولشخص
برای کنسول PS3 به همراه کنترلرهای Move معرفی شده بود
و هیچکس اهمیت چندانی برای این بازی قائل نبود. پس از آن نیز وقتی که به عنوان یک
بازی سومشخص برای PS4 مجددا معرفی شد مردم همچنان بیتفاوت بودند.
چنین پروسه توسعه نامنظمی معمولا خبرهای خوبی به همراه ندارد.
و اما در نهایت بازی Until Dawn منتشر شد و بازی فوقالعادهای بود. فضا و محیط بازی ترسناک بود، شخصیتها جذاب بودند و پیچشهای داستانی بازی پایانی نداشتند. تجربهی این بازی شبیه تجربه تماشای یک فیلم ترسناک خوب بود با این تفاوت که نتیجهی نهایی به ارادهی شما واسبتگی داشت. این نتیجه برای بازیای که از ابتدا به نظر نفرینشده میرسید چندان چیز بدی نیست.
بازی Doom
فرنچایز Doom تقریبا به مدت یک دهه در سکوت کامل به سر میبرد
تا قبل از اینکه id Software و Bethesda برنامههای خود را برای بازی جدید
این سری اعلام کنند. چهارمین بازی از سری Doom سالها در دست توسعه قرار داشت و
اولین چیزی که از بازی دیدیم نشانگر یک عنوان با تکنیکهای بصری خارقالعاده بود،
اما این شک وجود داشت که شاید این تنها چیزی باشد که بازی در چنته دارد.
بازی خشونت بسیاری به همراه داشت، بخش کمپین آن نیز به طرز عجیبی لذتبخش بود.
به نظر میرسد که بخش چندنفره بعدها تازه به ذهن سازندگان رسیده اما جای نگرانی
چندانی نیست چرا که بخش تکنفره یکی از بهترین تجارب شوتر اول شخصی بود که در
سالیان اخیر تجربه کردهایم. بازی Doom المانهای کلاسیک عناوین این سبک را با
مفاهیم مدرنتر ترکیب کرده است مثل سیستم پیشرفت در بازی که به شما اجازهی
آپگریدکردن سلاحهایتان را میدهد.
مسئلهی حتی بهتر حسی بود که بازی به ما میداد؛ حس یک نسخهی بهروز شده از
گیمپلی اول شخص شوترِ یک بازی کلاسیک. مخفیشدن پشت سطح محافظ تا زمانی که سپرتان
دوباره آماده بشود چیزی نیست که بازیهای Doom را به خاطر آنها بشناسیم. بازیهای
این فرنچایز همیشه تمرکز بالایی بر روی حرکت و شوتینگ داشتهاند. بازی شما را
مجبور میکند که به هنگام مبارزه همیشه در حال حرکت باشید، از محیط استفاده کنید و
خطر حملات ضربتی نزدیکتر را نیز به جان بخرید. بهترین حالت بازی زمانی است که آن
را در سطح سختی بالاتر تجربه میکنید؛ جایی که ترکیب دشمنان مرگبار و همچنین
موسیقی متن خشن باعث میشود بازی Doom شبیه به ترکیبی از عناوین شوتر سبک Arcade و بازیهای
ترسناک شود. علیرغم نگرانیهایی که از ابتدا وجود داشت این بازی در نهایت تبدیل
به یک بازی خاص شد.
بازی Batman: Arkham Asylum
بسیاری از ما انتظاری زیادی از بازی Batman شرکت Rocksteady نداشتیم و دلیل
آن هم لشکری از بازیهای سطح پایین و معمولی ابرقهرمانی بر روی یک نسل از کنسولها
بود. بازی زیبا به نظر میرسید و این نکته که کوین کانروی (Kevin Conroy) نقش خود به
عنوان بروس وین (Bruce Wayne) را باز ایفا کرده بود هم نکته مثبت بزرگی
بود اما این شورشی نقابدار سابقهی خوبی در زمینهی بازیهای ویدئویی نداشت.
بازی Arkham Asylum با قرض گرفتن عناصر طراحی خود از بازی Metroid توانست محیط
پرجزئیات و بسیار تاریکی در اختیار ما بگذارد. بخشهای مشخصی در این محیط بسته شده
بودند تا به سطح خاصی در بازی برسید. توسعهدهندگان تاریخ غنی و طولانی بتمن را
درک کرده بودند و این مسئله در تمام گوشه و کنار بازی واضح بود، همچنین در گجتها
و تواناییهایی که این شخصیت در طول بازی کسب میکرد.
اما همچنان بهترین بخش بازی Arkham Asylum این بود که شما واقعا حس بتمن بودن را تجربه
میکردید. در سایهها به دنبال خلافکارها راه میافتادید، از ساختمانهای بلند
آویزان میشدید، دشمنان را با استفاده از Batrang خلع سلاح میکردید و ... بازی Arkham
Asylum نه تنها یکی از بهترین بازیهای نسل قبل بلکه یکی از بهترین بازیهای
تاریخ بود.
بازی Watch Dogs 2
بازی Watch Dogs برای کسانی که انتظار داشتند یک بازی
انقلابی از نسل آینده باشد بسیار ناامیدکننده بود.
نسخه دوم سری نگرانیهای زیادی را به خاطر نسخهی قبلی خود بین طرفداران ایجاد
کرد. البته همه راجع به این بازی نگران نبودند چرا که به هر حال نسخه قبلی هم
طرفداران خودش را داشت. اگرچه سخت است که جو انتقاداتی که حول بازی Watch Dogs
2 قبل از عرضهش وجود داشت را نادیده بگیریم. برخی جنبههای مشخص
بازی بازیکنان را امیدوار میکرد؛ بخش هککردن بازی قرار بود توسعه یابد، پیشزمینهی
داستانی شخصیت اصلی قرار بود مضامینی را پوشش دهد که تا کنون در بازیهای اکشن
ندیدهایم و محیط بازی که در شهر سن فرانسیسکو و سیلیکون ولی قرار گرفته بود برای
این سری بازی بسیار مناسب به نظر میرسید.
بازی Watch Dogs 2 توانست علیرغم تمام انتقادات موفق شود.
بازی به جای اینکه سعی کند صرفا انتقاداتی که از نسخهی قبلی خود شده بود را بهبود
ببخشد، بر روی خلق حسی جدید مخصوص به خود تمرکز کرد در عین اینکه مکانیکهای گیمپلی
بازی قبلی را نیز گسترش داد. وبسایت GameSpot در نقد خود از این بازی اشاره کرد
که:« بازی Watch Dogs 2 به نسبت نسخهی قبلی خود و اجرای خشک و بیروحی
که از شیکاگو نشان داده بود، پیشرفت زیادی کرده است و میتواند با بهترینهای این
ژانر برابری کند. بازی اعتیادآور بوده و دوری از آن سخت است». این بازی به میزان
فروش نسخهی اصلی دست نیافت اما موفق شد که نام Watch Dogs را به عنوان
فرنچایزی امیدوارکننده و ارزشمند جا بیاندازد.
بازی Hitman
برای طرفداران فرنچایز Hitman، امید زیادی پس از انتشار بازی Hitman:
Absolution باقی نمانده بود. بازیای که همیشه برای امتحانکردن خلاقیت شما
با امکانات محدود و مراحلی که بسیار هوشمندانه طراحی شده بودند شناخته میشد، حالا
تبدیل به یک عنوان اکشن-مخفیکاری سداه شده بود. بازی Hitman: Blood
Money که در سال ۲۰۰۶ عرضه شد بهترین نمونه برای این است که یک بازی از
این فرنچایز چگونه باید باشد.
صحبت کردن دربارهی بازی Hitman 2016 به خاطر طراحی مراحل اپیزودیکش کمی سخت است.
حتی پس از تجربه اولین اپیزود نیز بسیاری ازطرفداران دربارهی آن شک داشتند اما
زمانی که اپیزود دوم یعنی Sapienza را بازی کردیم، توانستیم تا پتانسیل کامل
بازی را درک کنیم. هر سطح از بازی چیزهای بسیاری برای تجربهکردن داشت، بازی راههای
بسیاری متفاوتی در مقابل بازیکنان قرار میداد تا بتوانند با توجه به شرایط مختلف
به روشهای متفاوتی هدفهای خود را ترور کنند. اضافهشدن چالشها، مراحل اضافیتر
و رویدادهای فصلی باعث شد تا بازیای که تا همانجا هم عالی بود، حتی بهتر هم شود.
قابلیت بازی مجدد در مرکز لذتبخشی ماندگار بازی Hitman قرار داشت و حالت
تعاملی بازی دلیل دیگری بود که باز هم به سراغ آن بروید و مراحل قبلی را مجددا
تجربه کنید.
بازی Final Fantasy XV
بازی Final Fantasy XV تا قبل از عرضهش با مشکلات زیادی
دست و پنجه نرم میکرد. بازی در ابتدا قرار بود در سال ۲۰۰۶ و برای کنسول PS3 عرضه شود.
کارگردان بازی هم در این بین تغییر کرد؛ آقای تتسویا نومورا (Tetsuya
Nomura) جای خود را به هاجیمه
تاباتا (Hajime Tabata) داد. از همه مهمتر اینکه بازی در ابتدا به
عنوان یک بازی فرعی از سری Final Fantasy XIII شناخته میشد.
این بازی که در ابتدا Final Fantasy Versus XIII نام گرفته بود، به یک عنوان اصلی
از سری Final Fantasy تغییر نام یافت که نیازمند کار بسیار زیاد
بر روی داستان، شخصیتها و هویت اثر به عنوان یک بازی مستقل داشت.
اما در هر صورت عرضه بازی FFXV به عنوان یک بازی جهانباز موفقیت بزرگی
بود. وبسایت GameSpot آن را «بازی جهانبازی تحسینبرانگیز که
هم زیبا و هم بهیادماندنی است» خواند. و نسخهی رایانههای شخصی بازی هم ظاهر
بسیار فوقالعادهتری داشت.
بازی The Last Guardian
اینکه کارگردانی خلاق کمپانی اصلی خود را در میانهی ساخت یک پروژه ترک کند
نشانه خوبی نیست. این همان مسئلهای بود که با بازی The Last Guardian پیش آمد زمانی
که کارگردان خوشنام فامیتو اودا (Fumito Ueda) سونی را ترک کرد و استودیو خودش را تاسیس
کرد. اگرچه اودا همچنان سمت مشاوره این بازی را بر عهده داشت و تنها بخش توسعهی
تکنیکی بازی را به سونی واگذار کرد.
یک نوع از تاخیر در بازیهای ویدئویی به این دلیل است که پروژه به زمان بیشتری برای بهبودها نیاز دارد و در حالی که این تاخیرها در لحظه باعث ناامیدشدن طرفداران میشوند اما در نهایت ارزیابی مثبتی از آنها میشود. اما وقتی که پروسه تاخیرهای یک بازی سالیان سال طول میکشد و همراه با آن شاهد ماجراهای تلخی پشت صحنه نیز هستیم، بازیای که از دل آن درمیاد در اکثر مواقع یک ناامیدی کامل است. حال این را هم اضافه کنید که The Last Guardian در ابتدا قرار بود برای PS3 عرضه شود. بسیاری به انتشار بازی هم امیدوار نبودند. اما اندیشههای فامیتو اودا در نهایت مه منفیبافیای که در اطراف اثر وجود داشت را کنار زد و بازیکنان را با جهانی مرموز و زیبا برای اکتشاف سیراب کرد. داستان و روایت بازی که بین موجودی گربهمانند و پسرک جوانی بود اثرگذاری بسیار بالایی داشت.