شاید بتوانیم بگوییم که سالها بود که یکی از پرطرفدارترین فرانچایزهای مهم دنیا یعنی سری جنگ ستارگان، به حال خودش رها شده بود ودنبالههای سینمایی دیزنی هم نتواسنت طرفداران را راضی کند. اما سرانجام سری جنگ ستارگان با چیزی که اصلا فکرش را نمیکردیم دوباره به شکوه بازگشت. یک سریال که داستانش حول محور جایزه بگیری از فرقه مندلورینها اتفاق میافتاد. بله سریال The Mandalorian منتشر شد و بدون شک در کمترین زمان ممکن، تبدیل به یکی از بزرگترین موفقیتهای شبکه Disney+ شد و همانطور که اشاره کردیم، آنقدر محبوب شد که بسیاری از طرفداران، سریال را با اسم بهترین دنباله سری جنگ ستارگان میشناسند.
اما محبوبیت این سریال فقط بخاطر این نبود که یک سریال خوش ساخت در دنیای جنگ ستارگان است. این سریال تمام استانداردهای جدید را رعایت کرد و حتی میتوان گفت استانداردهایی تازه برای صنعت سریال سازی به وجود آورد. همچنین بازیگرانی بزرگ و حرفهای در این پروژه کار کردند. اما با وجود همه اینها هرگز نباید از محبوبیت بیش از انداره موجود سبز رنگ و دوست داشتنی که در اینترنت با نام Baby Yoda به شهرت رسید، غافل شد. این پروژه بخش عظیمی از موفقیتش را به همین شخصیت مدیون است. چرا که هم محبوب و دوست داشتنی است هم به سرعت تبدیل به یکی از مهم ترین Meme ها در فضای مجازی شده است. به طور کلی این سریال توانست بسیاری از مردم را به سری جنگ ستارگان علاقهمند کند و حتی کسانی که هرگز سریال را ندیدهاند و به سری علاقهای ندارند هم میدانند که مندرلورین و بیبی یودا چه کسانی هستند.
حالا بعد از محبوبیت فوقالعاده این سریال شاهد این هستیم که شخصی با اسم Shpeshal Ed اطلاعاتی فاش کرده است که خبر از ساخته شدن یک بازی بر اساس سریال The Mandalorian میدهد. بدون شک تمام کسانی که از بازیهای ویدیویی سر در میآورند با تماشای چند قسمت از سریال متوجه پتانسیل بسیار زیادش برای ساخت یک بازی در سبک ادونچر خواهند شد و حالا چنین خبری میتواند بسیار هیجان انگیز باشد. خوشبختانه کسی که اطلاعات جدید را فاش کرده است، سابقهای درخشان در فاش کردن اطلاعات درست دارد. حالا بیایید تصور کنیم که همه چیز قرار است طبق تصورمان اتفاق بیفتد و یک بازی درجه یک بر اساس سریال The Mandalorian در دست ساخت باشد. بدون شک اگر این بازی بخواهد مانند سریال تلوزیونیاش محبوب و موفق شود باید نکات بسیار زیادی را رعایت کند و قطعا میتواند در 5 چیز، از یکی از محبوب ترین جایزه بگیرهای حال حاضر صنعت بازیهای ویدیویی یعنی گرالت آو ریویا یا همان ویچر معروف، الگو بگیرد.
ممکن است در ادامه ممکن است بخشهایی از داستان سری The Witcher برایتان فاش شود.
نداشتن همپوشانی داستانی
قطعا یکی از دلایل موفقیتهای سری The Witcher این بود که داستانی متفاوت از کتابها را تعریف میکرد. همانطور که میدانید زمانی که اولین شماره از سری بازیهای The Witcher منتشر شد، تنها آثاری که به ویچر مربوط بودند، کتابهای رسمی آندره ساپکووسکی (Andrzej Sapkowski) ،خالق ویچر، و یک سریال کم خرج لهستانی بود. حتی در آن زمان، یکی از رمانهای جدید ساپکووسکی هم هنوز منتشر نشده بود، که حدودا همزمان با شماره دوم از بازی منتشر شد و داستانش از نظر زمانی در بین شماره های میانی کتاب رخ میداد. در هر حال، در انتهای داستانهای ویچر شاهد این هستیم که گرالت جانش را از دست میدهد و کشته خواهد شد، اما همه چیز به وضوح توضیح داده نشده بود و امکانش وجود داشت که پایان کتابها را باز در نظر بگیریم.
استودیو CD Projekt Red از همین موقعیت استفاده کردند و شخصیت گرالت را به زندگی بازگرداندن و داستان بازیهایشان را درست بعد از وقایع کتابها، آغاز کردند. حالا دستانشان باز بود تا با شخصیتی که به اندازه کافی در کتابها پرداخت شده است، ماجرایی نو و تازه را آغاز کنند. چه چیزی از این بهتر، البته اشتباه برداشت نکنید، بدون شک سازندگان در استودیو CD Projekt Red شخصیت گرالت را پخته تر کردند و کارشان در شخصیت پردازی تمام کرکترها به اندازه کافی خوب بود.
حالا اگر قرار است که بازی The Mandalorian ساخته شود، بهتر است داستانی مجزا از سریال داشته باشد، نه اینکه کاملا همه چیز در آن تغییر کند، فقط داستانش قبل از سریال و یا بعد از آن رخ دهد و یا به هر نحوی تداخلی با ماجرای سریال نداشته باشد. با توجه به این که داستان سریال The Mandalorian هنوز تمام نشده است، نمیتوان تصور کرد که بازی بعد از سریال جریان داشته باشد و بهترین کار بازگشت به عقب است، آنهم وقتی که میدانیم مندو قبل از شروع سریال هم یک جایزه بگیر خوش آوازه بوده و فقط درگیر مسائل سریال نشده بود. درست است که قبل یا بعد بودن داستان با بازیهای ویچر متفاوت است اما این را در نظر داشته باشید که بازیهای ویچر در زمانی ساخته شدند که مدتها بود گرالت در کتابها مرده بود.
اما گزینهها برای جلوگیری از تداخل داستان بازی و سریال به دو مورد ختم نمیشود. سازندگان میتوانند داستان بازی را به بخشی درست میان داستان سریال اختصاص دهند. یعنی داستان بازی جایی رخ دهد که سریال به آن نپرداخته است، در یک بازهای که داستان سریال از آن عبور کرده است و این کار چندان غیر منطقی نخواهد بود چرا که مندو سفرهای طولانی زیادی دارد و در سریال به تمام این سفرها پرداخته نشده است.
قراردادهای شکار هیولا
یکی دیگر از موفقیتهای بازی The Witcher 3، ماموریتهای فرعی و روایت داستان توسط آنهاست که در بسیاری مواقع این ماموریتهای فرعی ختم میشوند به شکار یک هیولا و گرفتن جایزهاش که آنها را با نام Witcher contracts میشناسیم. ماموریتهای بسیار جذاب و خاص که به شما اجازه میداد حس کنید در نقش یک شکارچی هیولا هستید و برای کشتن این هیولا پول میگیرید و حتی میتوانید سر مقدار پول دریافتی چانه هم بزنید. حالا در نظر داشته باشید که این بخش فقط یک بخش جزئی از بازی بود و داستان اصلی، ماجرای گرالت را روایت میکرد که به آرامی به دنبال سیری میگشت تا او را پیدا کند. همانطور که یادتان مانده گرالت هر بار یک سرنخ جدید پیدا میکرد و به وسیله این سرنخ به مکانی جدید سفر میکرد تا به پیدا کردن سیری نزدیک شود. در این میان برای این که بتواند زندگی کند و روزگارش را بگذارند باید این قراردادهای شکار هیولا را قبول میکرد و انجام میداد. دقت کنید که این سیستم چه مقدار با داستان و روند آن هماهنگی داشت و طراحی بازی را در چه مرحلهای قرار میداد.
بسیاری از بازیهای جهان باز داستانی هیجان انگیز را به شما ارائه میدهند که باید سریعا پیش برود. اما در همان حین به شما اجازه میدهند که بیخیال داستان شوید و به راحتی در دنیای بازی گشت و گذار کنید و سرنوشت دنیا را به حال خود رها کنید. این حالت سیستم داستان سرایی بازی را دچار مشکل خواهد کرد و این در حالی است که استودیو CD Projekt Red با قرار دادن قراردادهای شکار هیولا نه تنها داستان سرایی بازی را دچار مشکل نکرده است بلکه ماموریتهایی فرعی طراحی کرده است که در خدمت داستان هستند. سازندگان بازی The Mandalorian هم میتوانند از همین حالت استفاده کنند چرا که مندو به آرامی سفر میکند و روزگارش را با شکار افراد تحت تعقیب میگذراند.
شخصیت اصلی مشخص
گرالت آو ریویا در سری ویچر و به طور خاص شماره آخر یعنی بازی The Witcher 3 یک شخصیت اصلی کاملا پرداخت شده بینقص است و علت این کمال در پرداخت چند دلیل ساده است. اگر خوب دقت کنید بازیهای جهان بازی مانند بازی Skyrim، همه چیز را روی دوش شما میگذراند. در ابتدای عناوینی مانند بازی Skyrim شما حق دارید تا یک شخصیت جدید شکل دهید و به خودتان بستگی دارد که پیشینه این شخصیت چگونه باشد. اهدافش چه چیزهایی باشند و همانطور که مشخص است ظاهر و جنسیتش چگونه باشد، در داستان بازی، اینها هیچ اهمیتی ندارند. در بازی The Witcher چنین چیزی را شاهد نیستیم. همانطور که قبل تر اشاره کردیم، گرالت یک شخصیت کامل بود که در کتابها پرداخت شده بود، ظاهری مشخص داشت، اهدافش کاملا مشخص بودند و میدانستیم که یک انسان خوش گذران است که به راحتی از پس خودش برمیآید و زیر بار حرف زور نمیرود. با این حال در مکالمهها به شما امکان این داده میشد که بتوانید از روی خشمگین گرالت برای حرف زدن استفاده کنید، یا حداقل تلاش کنید مسئله را صلح آمیز حل و فصل کنید. شما در بازی نقش یک فرد معمولی را ندارید که حرف نمیزند و قرار است با همین حرف نزدنهایش اژدها شکست دهد. شما در سری بازیهای ویچر در نقش گرالت آو ریویا، هیولاکش مشهور هستید.
خاص بودن گرالت در داستان در واقع تاثیر آزمایشهایی است که رویش انجام شده است. همانطور که میدانید طبق داستان کتابها گرالت آزمایشهای شیمیایی ویچر ها را به راحتی پشت سر میگذارد و همین باعث میشود تا برای بار دوم هم تحت تاثیر این مواد شیمیایی قرار بگیرد و در نتیجه تبدیل به فردی با چشمهایی سرد و موهایی رنگ پریده میشود. این جدا بودن گرالت از جامعه و حتی سایر ویچرها در خدمت سبک ماجراجویانه بازی است و به شما اجازه میدهد در عین این که از بقیه مردم فاصله دارید و در دنیا برای روزگار گذراندن هیولا میکشید، یک شخصیت کاملا پرداخت شده با پیش زمینه داستانی داشته باشید. وضعیت مندو در سریال The Mandalorian هم به همین صورت است، اگر سازندگان سعی کنند بازی The Mandalorian را بدون شخصیت بسازند و ساخت شخصیت اصلی داستان را به عهده شما بگذارند همه چیز متفاوت خواهد بود پس بهتر است از شخصیت اصلیای که همین حالا بسیاری از طرفداران عاشقانه دوستش دارند استفاده کنند. مندو ظاهر خاصی دارد و باید خلق و خویی کاملا جدی با اندکی شوخ طبعی داشته باشد. در عین حال در مواقعی گوشه گیری کند و همیشه یک نقشه زیرکانه در آستیشن داشته باشد. مندوای که ما میشناسیم به این گونه است و بازی کردن در نقش این شخصیت بسیار بسیار بهتر است از اینکه خودمان یک شخصیت جدید بسازیم و در ذهنمان تصور کنیم که چقدر مخوف است. سازندگان ویچر به همه ما نشان دادند که یک شخصیت با شخصیت پردازیای مشخص چگونه میتواند رفتارهای متفاوت و شخصیتی وسیع داشته باشد و در عین حال ثباتش را حفظ کند. این اتفاق میتواند در بازی The Mandalorian هم رخ دهد و شخصیت مندو را بسیار بیشتر از اینی که میشناسیم پرداخت کند.
تداخل روابط در داستان
یکی از چیزهایی که بازی The Mandalorian میتواند از نسخه سوم ویچر الگو بگیرد، تداخل روابط عاطفی در داستان است. اگر بخواهیم مخالفش را مثال بزنیم میتوانیم به بازی Mass Effect اشاره کنیم، شما در این بازی چندین شخصیت متفاوت را در دسترس داشتید و میتوانستید انتخاب کنید که شپرد با کدام یک رابطهای عاطفی داشته باشد، اما این روابط تاثیری روی داستان اصلی نداشتند. برای گرالت وضعیت متفاوت بود و ارتباط عاطفی او با شخصیتهای ینیفر و تریس و یا حتی شانی و کیرا میتوانست روی داستان اصلی تاثیر گذار باشد. همچنین در مواقعی روابط دوستانهای با بسیاری از شخصیتها میتوانست برایتان موقعیت جدیدی پیش بیاورد و یا حتی برایتان دردسرساز شود.
اگر در نظر بگیریم که مندو بتواند روابط عاطفی داشته باشد این امکان میتواند بسیار به یکپارچگی داستان کمک کند. درست است که اکثرا برایمان سخت است تا مندو را فردی عاطفی در نظر بگیریم. حتی در نظر داشته باشیم که یک رابطه عاطفی نیاز دارد تا افراد چهره یکدیگر را ببینند و مندو حاضر نیست چنین کاری انجام دهد چرا که عهد بسته هیچکس او را بدون کلاه نبیند. اما همانطور که در سریال مشاهده کردید مندو در حال تغییر است، احساسات دارد و مواقعی از داستان کلاهش را از سر برمیدارد. قبل تر هم در موردش صحبت کردیم، بازیسازان میتوانند با الگو گیری از ویچر چنین چیزی را عملی کنند و شخصیت مندو را از چیزی که دیدهایم بسیار وسیعتر کنند.
شوخ طبعی
درست است که داستان ویچر در رابطه با یک موجود جدید به نام ویچر است که توسط انسانها خلق شده تا با هیولاهایی که از دنیاهای موازی وارد شدهاند بجنگد و برای کشتن آنها پول بگیرد. ولی هیچ وقت در نمایش حس شوخ طبعی و اینکه انسان ها در هر شرایطی به دنبال خنده هستند تعلل نکرده است. اگر حس شوخ طبعی خشک گرالت را هم کنار بگذاریم و بگوییم این بخش باید در شخصیت پردازی مورد بررسی قرار بگیرد، باز هم در سری The witcher شاهد وجود مراحل بسیار خنده داری هستیم. برای مثال گرالت با یک خوک صحبت میکند و یا بعد از داشتن یک شب سخت لباس ینیفر را میپوشد و حتی تحت تاثیر قارچهای جنگلی قرار میگیرد و تصور میکند که اسبش روچ در حال صحبت کردن است.
خوشبختانه این مسئله چیزی نیست که فقط آن را در ویچر مشاهده کرده باشیم و عناوین موفق جهان باز مانند بازی Red Dead Redemption 2 هم چنین چیزی دارند. مرحله به یاد ماندنی نوشیدنی خوردن به همراه لنی یکی از مهمترین اتفاقات سال 2018 در بین گیمرها بود و بدون شک تا مدتها همه آن را به یاد خواهند داشت. همانطور که متوجهش شدید سریال The Mandalorian شوخ طبعی خاصی دارد که باید به همان نحو و یا حتی بیشتر و بهتر وارد بازی The Mandalorian شود. درست مانند جوکها و شوخیهایی که در بازی The Witcher 3، بازی Red Dead Redemption 2 و یا هر عنوان موفق جهان باز دیگری شاهدشان هستیم. این حس شوخ طبعی میتواند رنگ و روحی جدید به مندو و اسم مندلورین در مدیوم بازیهای ویدیویی بدهد و آن را از سریال مجزا کند.
ساخت بازی The Mandalorian یک شایعه است، ولی شایعهای بسیار منطقی و شدنی، این را فراموش نکنید که کمپانی EA در حال از دست دادن حقوق نام جنگ ستارگان است و شایعه ساخت یک بازی جدید در دنیای جنگ ستارگان، حالا بیشتر از هر زمانی واقعی تر به نظر میرسد. در هر حال باید برای اخبار بیشتر و تایید یا تکذیب شدن این شایعه صبور باشیم.