بدون شک شرکت Rockstar یکی از بهترین کمپانیهای بازیسازی در حال حاضر است و طرفداران بسیاری دارد. این شرکت با عرضه عناوینی با موفقیتهای پیدرپی از نظر اقتصادی و از نظر منتقدان موفق شده تا به یکی از بازیسازان مهم درعرضه ساخت عناوینی با داستانهای قدرتمند تبدیل شود. داستانهایی که روایت کردنشان علاوه بر گیمپلی و گرافیک حیرتانگیز، به شخصیتپردازی عمیق هم نیاز دارد. موضوعی که قصد داریم در این مطلب به آن بپردازیم، سرنوشت شخصیتهای اصلی و به یاد ماندنی بازیهای راک استار است.
کمپانی راک استار بعد از شکوفاییاش، با انتشار هر عنوان جدید غوغا به پا میکند. این شکوفایی که با عرضه بازی GTA 3 آ در سال 2001 غاز شد، حالا با آخرین عرضه آخرین عنوان این شرکت در سال 2018، یعنی بازی Red Dead Redemption 2 به اوج خود رسیده است. شخصیتهایی که کمپانی راک استار خلق میکند ماجراهایی هیجان انگیز دارند، طی همراهیمان با آنها شاهد این هستیم که برای رسیدن به هدفهایشان درگیر چه مسائلی میشوند، با چه افرادی ارتباط میگیرند و به طور کلی چه سختیهایی را تجربه میکنند. جدای از این که تمام ماجرا باعث شکل گیری شخصیت این کاراکترهای دوست داشتنی میشود، نباید نادیده بگیریم که هیچکس دوست ندارد در واقعیت جای این شخصیتها باشد؛ چرا که اغلب آنها سرنوشتی تراژیک دارند و عاقبتشان چندان خوش نیست. اگر چند لحظه چشمانتان را ببنید و به عناوینی که از این کمپانی تجربه کردهاید فکر کنید و بعد پایان بازی را به خاطر بیاورید، متوجه خواهید شد که این شخصیتها چه زندگی غم انگیزی داشتند. زندگی هایی پر از سختی و خیانت. اما برای اینکه دسته بندیای مناسب داشته باشیم و در کنار بررسی این شخصیت ها، متوجه شویم که کدام یک از آنها زندگی سخت تری داشتهاست، بهتر است در ادامه این مطلب همراه ما باشید و با جزئیات زندگی ۱۰ شخصیت اصلی بازی های راک استار با سرنوشتی غم انگیز آشنا شوید.
10- جیمی هاپکینز (Jimmy Hopkins)
با اینکه جیمی در بازی Bully نسبت به زندگیهای واقعی برخی از مردم، شرایط چندان سختی هم نداشت، با این حال یک شخصیت با درگیریهای بسیار بود و باید این مسئله را از دیدگاه خودش بررسی کرد. جیمی هاپکینز یک نوجوان است که حالا با ورودش به مدرسهای جدید باید اسم و رسمی به دست بیاورد و دوستان تازهای پیدا کند تا بتواند این دوران را بگذراند. اگر دوران نوجوانیتان را مرورکنید میتوانید متوجه شوید که اگر جیمی نمیتوانست در جمعی از دوستان قرار بگیرد چه بلائی سرش میآمد و به احتمال زیاد تا پایان سال تبدیل به یک نوجوان افسرده میشد، جدای از این مسئله تلاش برای ارتباط گیری دوباره با افراد جدید کاری بسیار سخت است، حتی در بزرگسالی، تصور کنید چند سالی است در حال کار در یک شرکت هستید و با تمام افراد دوست شدهاید اما به یکباره باید به شهری جدید منتقل شوید و همه چیز برایتان متفاوت خواهد بود و علاوه بر اینکه باید خودتان را با شرایط وفق دهید، باید بتوانید بین اعضای شرکت جدید محبوبیت به دست بیاورید تا کار کردن برایتان تبدیل به جهنم نشود.
در مقابل سایر شخصیتهایی که به آنها خواهیم پرداخت، زندگی جیمی مثل آب خوردن است اما قطعا این مقایسه چندان عادلانه نیست چرا که جیمی در سن خودش با بزرگترین مشکلات زندگیاش رو به رو شد و ماجرای بازی Bully سخت ترین دوران زندگیاش بود.
9- کلود اسپید (Claude Speed)
کلود اسپید در بازی GTA 3 در جایگاه نهم قرار میگیرد. البته اگر در نظر بگیریم که اسم واقعیاش کلود اسپید بوده است. کلود یک مرد ساکت بود که به جای حرف زدن، عمل میکرد. کارهایی انجام میداد که اگر از زاویهای متفاوت نگاه میکردید، بیشتر شبیه به حرکات یک دیوانه بود و او را به یک قاتل بی رحم تبدیل میکرد. اما همانطور که بالاتر اشاره کردیم، باید از زاویه خود شخصیت به ماجرا نگاه کنیم تا بتوانیم با او همذات پنداری کنیم و این خاصیت بازیهای ویدیویی است که به ما اجازه میدهد از دیدگاه شخصیت اصلی به همه مسائل نگاه کنیم.
داستان بازی GTA 3 با خیانت شروع میشود و همین باعث میشود تا کلود ماجرایش را آغاز کند. اما این خیانت یک مسئله ساده نبود تا کلود بتواند به راحتی هضم کند. کسی که کلود برنامههای آیندهاش را با او ترسیم کرده بود در ابتدای بازی به او پشت میکند و رهایش میکند تا بمیرد. بعد از اینکه از کلود این مخمصه جان سالم به در میبرد، خانواده مافیایی سالوادوره قصد جانش را میکنند و در این میان هیچکس دلش به حال کلود اسپید نمیسوزد چرا که همه او را مستحق این سرنوشت میدانند، چرا که در نظرشان یک قاتل روانی است.
8- ویک ونس (Vic Vance)
ویک ونس را همگی در بازی GTA Vice City Stories که برای کنسول دستی PSP منتشر شد مشاهده کردیم. عنوانی که شرکت راک استار توانست با ساخت آن به بهترین نحو ممکن، یکی از نسخههای سری بازی GTA را به کنسول های دستی ببرد، سازندگان در راک استار نه تنها این کار را به خوبی انجام دادند بلکه این نسخه را به گونهای ساختند تا از نسخههای قبلی بهتر نیز باشد.
ویک ونس، شخصیت اصلی این بازی، شخصیت پردازیای بسیار مناسب داشت، به گونهای که میتوان گفت در آن زمان بهترین شخصیت پردازی بین بازیهای سری GTA را داشت و بازیکنان میتوانستند به راحتی با او همزاد پنداری کنند. ویک ونس هم مانند سایر شخصیتهای سری، کارهای خلاف انجام میدهد، آدم میکشد و دزدی میکند اما همه این کارها را برای یک هدف انجام میدهد، خانواده.
ویک به شدت به خانوادهاش اهمیت میدهد و برای تامین پول مورد نیاز را برای هزینه دارو تجهیزات بیماری آسم برادرش دست به هرکاری میزند. متاسفانه جریان کارهای خلاف قانون، ویک را در خود غرق میکند و بعد از مدتی فعالیت در زمینه فروش مواد مخدر، خودش را درگیر این ماجرا میبیند و در نهایت ، با وجود تمام سختی ها و استرسهایی که تحمل میکند، زنی که دوست دارد را نیز از دست میدهد.
7- کارل جانسون (Carl Johnson)
کارل جانسون یا همان CJ دوست داشتنی در بازی GTA San Andreas، هر نوعی از کار خلاف را کنار گذاشته بود و فقط برای مراسم تدفین مادرش به ایالت سن اندریاس بازگشته بود اما همه چیز آنطور که فکر میکرد پیش نرفت و باز هم درگیر مسائل قدیمی شد. از آن جا به بعد کارل در عمل انجام شده قرار گرفت و حداقل کاری که میتوانست انجام دهد این بود که به دوستان قدیمیاش کمک کند تا گروهشان را باز هم به قدرت سابق برگردانند. اما درواقع هیچ چیز مثل سابق نبود، دوستان صمیمی قدیمی دیگر تبدیل به خبرچینهای خائن شده بودند و پلیسهای فاسد هم سعی میکردند با برتریای که داشتند کارل را کنترل کنند.
خوشبختانه کارل در این ماجرا کسانی که دوست داشت را از دست نداد. اما در تمام مراحل بازی و داستان تمام دوست دارانش مورد تهدید قرار میگرفتند و همیشه جانشان در خطر بود و سختی ماجرا این بود که کارل نمیتوانست کاری در رابطه با این موضوع انجام دهد.
شرایط زندگی یک رنگین پوست در جامعه آمریکا در دهه 90 را با این بازی مشاهده کردیم و دیدیم که چطور جامعه و قانون برای زندگی این افراد تصمیم گیری میکرد. اما خوشبختانه در انتها همه چیز برای کارل جانسون دوست داشتی به بهترین شکل تمام شد.
6- جانی کلبیتز (Johnny Klebitz)
جانی کلبیتز، شخصیت اصلی بازی GTA IV: The Lost and Damned جایگاه ششم لیست را به خودش اختصاص میدهد و دلیل جایگاهش در این لیست، اتفاقات DLC مخصوص به این کاراکتر نیست چرا که در ماجرای DLC جانی اوضاع چندان بدی ندارد و به سر دسته موتورسواران تبدیل شده است و قدرت زیادی هم دارد، البته زمانی که میگوییم وضعیت چندان بدی ندارد، منظورمان این است که تا سرحد مرگ نمیرود وگرنه تمام شخصیتهای شرکت Rockstar با خیانت دوستان و شکستهای بزرگ مواجه هستند. اما نکته اصلیای که باعث میشود دلمان به حال جانی بسوزد اتفاقاتی است که بعد از DLC برایش رخ میدهد.
در انتهای بازی GTA IV مشاهده میکنیم که داستان جانی با پایانی باز تمام میشود. اما چند سال بعد با انتشار بازی GTA V در ابتدای بخش داستانی ترور دوباره جانی را میبینیم. اما جانی دیگر همان جانی کلبیتز محکم به عنوان رهبر گروه موتورسواران نیست. جانی در طی این سالها درگیر مواد مخدر شده و حالا برای گذراند یک روز از زندگیاش باید از ترور فیلیپس اجازه بگیرد. متاسفانه زندگی جانی بعد از نسخه چهارم خراب میشود و در انتها با لگدهای ترور فیلیپس جانش را از دست میدهد.
5- جیمز ارل کش (James Earl Cash)
بازی Manhunt یکی از خبرسازترین عناوین ساخته شده توسط راکاستار است و حواشی زیادی برای آنها به دنبال داشت. در ابتدای بازی Manhunt جیمز ارل کش خودش را آماده میکند تا بهخاطر جرمش اعدام شود. هرچند که تمام ماجرای اعدام حیلهای بزرگ بود تا یک کارگردان بتواند از این قضایا سود ببرد و بعد از آن جیمز را مجبور میکند تا راهش را از میان گروهی از آدم باز کند و باید این کار را با کشتار آنها به سرانجام برساند.
کل ماجرای این عنوان بیشتر شبیه به یک عذاب است، حتی برای انسانی که مستحق مرگ باشد هم قرار گرفتن در چنین موقعیتی بسیار عذاب آور است. اما این پایان ماجرای تلخ جیمز کش نیست، طی ماجرای وحشتناک بازی و سواستفاده یک کارگردان از جیمز، جیمز کش خانوادهاش را به عنوان مجازات از دست میدهد و این درحالی است که خانوادهاش هیچ نقشی در اعمال جیمز کش نداشتند و کاملا به ناحق کشته میشوند.
همانطور که اشاره کردیم، ماجرای این عنوان بسیار تلخ و سیاه است و حاشیهها و شکایتهای زیادی را برای شرکت Rockstar به همراه داشته است. اما با این حال نمیتوان از داستان تلخ شخصیت اصلی بازی چشم پوشی کرد.
4- نیکو بلیک (Niko Bellic)
نیکو بلیک با همان لهجه دوست داشتنیاش در بازی GTA IV، تمام مسیر از روسیه تا لیبرتی سیتی را به صورت قاچاقی طی کرد تا گذشته تلخش را پشت سر بگذارد و برای شروع یک زندگی جدید در رویای آمریکایی خودش را آماده کند. اما برخلاف تمام تلاشهایش هیچ چیز برایش خوب پیش نمیرفت و مدام درگیر مشکلات جدید میشد. نیکو هیچ وقت انکار نکرد که در دوران جوانیاش به عنوان یک سرباز و عضوی از گروههای خلافکار روسیه چه جنایاتی را مرتکب شده است و در عوض سعی داشت تا همه چیز را کنار بگذارد و یک زندگی صادقانه و خوب را در لیبرتی سیتی تجربه کند. اما به نظر میرسد اگر این افراد بخواهند کشتار را کنار بگذارند، کشتار آنها را کنار نخواهد گذاشت. ماجرای نیکو و فضای سیاه بازی GTA IV، این عنوان را به یکی از جدی ترین عناوین سری تبدیل میکند و شما را در نقش کسی قرار میدهد که هرچه تلاش میکند نمیتواند گذشته بدش را پشت سر بگذارد. گذشته نیکو بعد از سفرش به لیبرتی سیتی به او ضربه میزند و موجب میشود تا باز هم دست به کارهای غیرطبیعی بزند و درگیر خلافهای بزرگ شود، که در نهایت موجب میشود یکی از عزیزانش در انتهای بازی، به انتخاب بازیکن، جانشان را از دست بدهند.
3- آرتور مورگان (Arthur Morgan)
در داستانهای غرب وحشی انسانهای کمی هستند که زندگیای بی دردسر و خوب را گذرانده باشند و بدون شک آرتور مورگان از بازی Red Dead Redemption 2 یکی از آنها نبود. آرتور در کودکی مادرش را از دست داد و در نوجوانی مرگ پدرش را با چشمان خودش دید، همه این اتفاقات مربوط به قبل از پیوستنش به گنگ داچ وندرلیند بود. بعد از مدتها آوارگی زندگی یک لبخند کوچک تحویلش داد و آرتور با داچ آشنا شد و وارد گنگ خلافکاران وندرلیند شد. داچ و هوزهآ برایش مانند پدر بودند و سایر اعضای گروه مانند خانواده.
در جوانی دختری که دوست داشت و پسر کوچکش آیزاک، توسط چند دزد به قتل رسیدند و مدت ها بعد که آرتور دوباره عشق را تجربه کرد بهخاطر فاصله طبقاتی نتوانست به دختر مورد علاقهاش برسد. در ماجرای بازی آرتور دچار بیماری سل میشود و متوجه میشود که زندگیاش طولانی نخواهد بود. طی همین مدت سعی میکند تمام اشتباهات گذشتهاش را جبران کند اما به عنوان مجازات کارهای گذشته، تمام خانوادهاش که همان اعضای گنگ هستند را از دست میدهد، توسط مورد اعتماد ترین افراد زندگیاش مورد خیانت قرار میگیرد و در نهایت جانش را از دست میدهد.
2- جان مارستون (John Marston)
جان مارستون، میراث زنده آرتور، به کمکش از مخمصه فرار میکند. مارستون در ابتدای داستان بازی Red Dead Redemption، تبدیل به یک مزرعهدار شده و زندگی سادهای را آغاز کردهاست. دیگر درگیر دزدی و بانک زنی نیست و در کنار خانوادهاش زندگی میگذراند. اما باز هم گذشته سیاه به سراغ این شخصیت میآید، چرا که دنیا اجازه نمیدهد بعد از یک زندگی پر خطر حالا تبدیل به یک مرد درست کار شوید.
ماموران سازمان پینکرتون خانوادهاش را گروگان میگیرند و مجبورش میکنند تا به دنبال بازماندگان گنگ سابقش برود و آنها را دستگیر کند، کاری که در نظرش بسیار غیر اخلاقیست چرا که زمانی آنها با هم یک خانواده بودند. جان در نهایت بهخاطر خانوادهاش با تمام سختیها، اعضای گنگ وندرلیند را شکار میکند و دست به کارهایی که دوست ندارد میزند. اما در ازای آن سازمان تصمیم میگیرد آخرین عضو گنگ وندرلیند را هم از بین ببرد در نتیجه با گروهی از سربازان، از طرف دولت، جان را در خانهاش تیر باران میکنند.
1-مکس پین (Max Payne)
مکس پین عزیزمان از ابتدا ماجرایش با غم و اندوه آمیخته بود و این را میتوان با نگاهی کوچک به نامش فهمید. مکس پین در سری بازی Max Payne، شخصیتی است که راک استار از استودیو Remedy به ارث برده است. مکس توسط نویسنده و بازیساز بزرگ، سم لیک خلق شد تا درد بکشد. برای ما ابتدای داستان مکس با قتل همسر و دختر کوچکش در خانهشان آغاز میشود و کاراگاه غمگین ما به دنبال انتقام است. در بازی دوم، با گذر زمان دوباره امید را پیدا میکند و عشق را تجربه میکند اما این هم پایدار نیست و مکس، مونا ساکس را هم در جریان بازی دوم از دست میدهد.
همه چیز برای مکس به همان گونه باقی میماند تا درد بکشد و در ابتدای بازی سوم او را میبینیم که تبدیل به یک دائمالخمر ناامید شدهاست و اعتیادش باعث میشود تا حین انجام وظیفه به عنوان بادیگارد تمرکزش را از دست بدهد و این اتفاق باعث فاجعهای مرگبار میشود. در پایان بازی سوم مکس همچنان پر شده است از خشم و هنوز هم درد میکشد. شاید روزی دنباله داستانش را تجربه کنیم که در آن بالاخره به چیزی که مستحقش است برسد. به کمی آرامش.
نظر شما در رابطه با شخصیتهای شرکت Rockstar چیست؟ به نظر شما کدامیک از این شخصیتهای سرنوشت غمانگیزتری داشتند؟