یک داستان تاثیرگذار و متقاعد کننده میتواند یک بازی را تبدیل به عنوانی منحصر به فرد و یا عنوانی ضعیف کند. هرچند که در این میان، سبک طراحی بازی، گرافیک، گیم پلی و مکانیکها نیز تاثیر بسازیی دارند. اما مهمترین عنصر داستان است.
تفاوت بزرگی بین داستان و تعریف یک داستان وجود دارد. ممکن است شما داستانی بسیار خاص و جذاب داشته باشید اما نتوانید به درستی آن را تعریف کنید. این مسئله میتواند از تاثیرگذاری اثر بسیار کم کند. از طرفی دیگر اگر بتوانید داستان خوب را به درستی تعریف کنید، میتوانید یک شاهگار خلق کرده و به خود افتخار کنید.
اما دقیقا چه چیزی وجود دارد که میتواند باعث شود یک داستان خوب به درستی تعریف شود و تاثیر خودش را به بهترین نحو ممکن روی مخاطب بگذارد؟ بدون شک در رساندن مفهوم کلی یک ماجرا، استفاده از عناصر ادبی در فرمهای جدید میتواند بسیار موثر باشد، برای مثال استفاده از تشبیه و یا استعارههای مناسب! البته در نهایت این سکانسها هستند که تاثیر اصلی را روی مخاطب میگذارند، اما سکانسهایی که با عناصر خاص غنی شده باشند، بیشترین تاثیر را خواهند داشت.
خوشبختانه نسل هشتم، نسلی بود که بازیهای ویدیویی توانستند بیشتر از قبل خودی نشان دهند، چرا که عرصه برای استفاده از عناصر ادبی در آنها بسیار باز شد. در این میان اکثر عناوینی که توانستند از عناصر خاص در داستان سرایی استفاده کنند، مختص به پلی استیشن 4 بودند. عنوانی که میتوانند به بهترین شکل مفهوم داستان کلیشان را به مخاطب القا کنند و از لایههایی متفاوت، داستان خاصشان را برای بازیکنان تعرفی کنند.
همراه ما باشید تا در ادامه به 10 بازی پلی استیشن 4 با داستانهایی منحصر به فرد بپردازیم.
بازی Persona 5 Royal
اگر تا به حال یکی از نسخههای سری بازی Persona را تجربه کرده باشید میدانید که حال و هوای این عناوین چگونهاند. بازیهای سری Persona همیشه داستانیهایی غنی دارند که مسائل واقعی در زندگی را به صورت استعار گونه در دنیایی خیالی بیان میکنند و در انتها به نتیجه میرسند. درست مانند سایر نسخههای سری، بازی Persona 5 هم از همین رویه بهره برده است.
داستان بازی Persona 5 گروهی از دبیرستانیها را دنبال میکند که به رهبری جوکر اقدامات مهمی انجام میدهند. در ابتدای بازی میدانیم که در مقطعی جوکر بخاطر جرمی که مرتکب نشده است دستگیر میشود. بازی قصد دارد نشان دهد که چگونه این شخصیت میتواند از دید بسیاری از افراد یک تبهکار و خرابکار باشد، اما از دید دوستانش و البته بازیکنان یک رهبر بزرگ و دوست داشتنی. قصد نداریم داستان هیچ یک از بازیها را برایتان فاش کنیم، به همین دلیل به نکاتی جزئی از آنها اشاره خواهیم کرد که باعث شدهاند در این لیست حضور پیدا کنند.
بازی Persona 5 در کنار داستان بینظیر و درگیر کنندهاش از مکانیکها، سبک گرافیکی و تم بسیار مرغوبی برخوردار است. اما در نهایت همه این عناصر در خدمت داستان بینظیر بازی هستند. این بازی نقش آفرینی دوست داشتنی شما را در نقش جوکر قرار میدهد و میگذارد زندگی دوگانه یک خلافکار در پرسونا و یک پسر دبیرستانی سر به زیر را در یک بازه زمانی به عهده بگیرید.
بازی What Remains Of Edith Finch
بازی What Remains Of Edith Finch عنوانی است که شاید در ابتدا آن را دست کم بگیرید. این عنوان اول شخص که عناصر سبک Exploration را به بهترین نحو ممکن در خود جای داده است، از ظاهر هنری بینظیری بهره میبرد که در نگاه اول بسیار جذاب به نظر میرسد.
بازی شما را در نقش یک شخصیت مجهول قرار میدهد که با در دست داشتن دفتر خاطرات ایدث فینچ (Edith Finch) به عمارت بزرگ و غریب خانواده فینچ آمده است تا از ماجرایهایی که بر سر افراد خانواده گذشته است با خبر شود. شما با کنترل شخصیتتان، ماجراجویی را از حیاط خانه آغاز خواهید کرد و با هر قدمی که بر میدارید ماجرا برایتان بیشتر جذاب میشود، چون که میدانید هنوز راز و رمزهای بسیاری وجود دارد که باید از آنها با خبر شوید و آنها را مشاهده کنید. روند جذاب داستان بازی جایی به اوج خود میرسد که تمامی حسهای ممکن را به بازیکن القا میکند و در عین حال هیجان و کیفیت داستانش را حفظ میکند.
بدون شک چند عنصر متفاوت هستند که توانستهاند در کنار هم این بازی را به شکوه فعلیاش برسانند، اما در نهایت این داستان سرایی جذاب بازی است که شما را میخکوب میکند.
طبق آمار منتشر شده، اکثر بازیکنانی که این عنوان را تجربه کردهاند، از ابتدا تا انتهای بازی را به صورت یکجا تجربه کردهاند.
مطالب مرتبط:
10 ویژگی جدید بازی God of War: Ragnarok
10 بازی جهان باز طولانی تر از Red Dead Redemption 2
اگر خوب یادتان باشد، بازی Death Stranding کاندید دریافت جایزههای متعددی در زمینه داستان سرایی و قصهگویی شده بود. همچنین بازی یک رویه بسیار جدید را دنبال کرده بود، به این صورت که تمامی کاراکترهای درون دنیایش، بازیگران و افراد مهم در دنیای واقعی بودند. از بازیگران اصلی بازی، میتوانیم به حضور نورمن ریداس (Norman Reedus) به عنوان شخصیت اصلی و پس از آن، مس میکلسن (Mads Mikkelsen)، لیا سیدو (Léa Seydoux)، و حتی تروی بیکر (Troy Baker) دوست داشتنی نام برد.
اما تنها دلیل ما برای اینکه بگوییم بازی داستانی درگیر کننده و جذاب داشت و توانست در نهایت ما را به بهترین شکل ممکن متقاعد کند، حضور بازیگران سرشناس در آن نیست. دقت کنید، ساخت این عنوان سالها به طول انجامید و جدای از ریسکی که هیدئو کوجیما بر سر گیم پلی بازی انجام داد، شاهد ریسک در بخش داستانی آن نیز هستیم. اما یک مسئله بود که توانست باعث موفقیت این ریسک شود و آن هم آشنایی کوجیما با سینما بود.
سینما درست مانند بازیهای ویدیویی است با این تفاوت که عنصر گیم پلی را در خود ندارد! تیم سازندگان بازی توانستند با ابداع گیم پلیای نسبتا نو و ادغامش با داستانی سینمایی و منحصر به فرد، یک رشته جدید از بازی ویدیویی را بسازند.
شاید بازی Death Stranding نتوانسته باشد آنقدر که باید معروف شود، اما در عوض تمام کسانی که آن را تجربه کردهاند میدانند که ماجرای سم در آمریکای پس از آخرالزمان چقدر زیبا و درگیر کننده است.
بازی Gone Home
باز هم یک بازی اول شخص دیگر در سبک Exploration. متاسفانه کسانی که این عناوین را تجربه نکردهاند به آنها نام شبیه ساز قدم زدن را دادهاند و این یک بی انصافی بزرگ است. شاید بتوان گفت که این عناوین مکانیکهای خاصی از گیم پلی را ندارد و همانطور که گفتیم چیزی که یک فیلم و بازی را مجزا میکند همین گیم پلی و بودن در نقش شخصیت اصلی داستان است. حالا دقت کنید! عناوینی مانند بازی Gone Home گیم پلی دارند و شما را در نقش شخصیت اصلی ماجرا قرار میدهند. اما در عین حال تمرکز ویژهای روی داستانشان دارند و بدون شک کمبود مکانیکهای گیم پلی صرفا به دلیل بدوجه کمتر این عناوین نسبت به بازیهای درجه یک است.
نکته جالب در رابطه با بازی Gone Home این است که کل ماجرا درون یک خانه دنبال میشود و شما باید برای اینکه بفهمید ماجرا از چه قرار است، سرنخهایی متفاوت پیدا کنید. داستان بازی Gone Home به نوعی پیش میرود که شما ذره ذره متوجه کلیت ماجرا خواهید شد، درست مانند یک اتفاق واقعی. همین عنصر است که باعث میشود اشتیاق شما برای فهمیدن کامل داستان بیشتر شود. این داستان گویی آنقدر پیش میرود تا در نهایت ماجرا برایتان روشن خواهد شد. البته بهتر است بگوییم چند دقیقه قبل از اتمام بازی داستان را متوجه خواهید شد و این دقیقا همان زمانی است که از تجربه بازی رضایت کامل پیدا خواهید کرد.
بازی Fallout: New Vegas عنوانی است که طرفداران سری Fallout از آن به عنوان بهترین بازی در سری یاد میکنند. داستان این بازی توسط نویسندهای نام آشنا به نام جان گونزالس (John Gonzalez) نوشته شده بود. اما گونزالس بعد از بازی Fallout: New Vegas روی بازی Horizon Zero Dawn نیز کار کرد و مراحل داستان بازی را مدیریت کرد.
داستان بازی Horizon Zero Dawn که توسط گونزالس رهبری شده است در رابطه با ایلوی (Aloy)، یک مبارز شجاع است که ماجراهایی جدید برایش پیش خواهد آمد و روند زندگیاش در آخرالزمان دستخوش تغییر خواهد شد. اما این چرخش و تبدیل شدن ایلوی از یک کاراکتر معمولی و از یک مبارز معمولی به یک رهبر و مبارز خاص نیازمند زمان است. پس باید در نظر داشته باشید که بازی Horizon Zero Dawn را به آرامی پیش ببرید تا بتوانید از داستانش لذت ببرید.
بسیاری ماموریتهای فرعی، فایلهای صوتی و اتفاقات جانبی هستند که داستان و شخصیت پردازی ایلوی را تکمیل میکنند. بنابراین پیشنهاد میکنیم در هنگام تجربه بازی، این مسائل را در نظر داشته باشید. البته بازی Horizon Zero Dawn عنوانی نیست که بتواند از نظر داستانی شما را شگفت زده کند!
این بازی بیشتر روایت خوبی دارد تا داستان غنی و مسئله ما در این مطلب روایت و داستان سرایی مناسب است. به طور کلی بازی Horizon Zero Dawn عنوانی نیست که از تجربه آن پشیمان شوید، چرا که در کنار روایت، شخصیت پردازی و مکانیکهای خوب گیم پلیاش، گرافیک جذابی نیز دارد.
بازی Uncharted 4: A Thief's End
بازیهای سری آنچارتد را اغلب به عنوان عناوینی داستان محور و خطی که ماجرای یک ماجراجوی بزرگ به نام نیتن دریک (Nathan Drake) را دنبال میکنند میشناسیم. همین موضوع که این سری از بازیها به عنوان ماجراجوییهای نیتن و دوستانش شناخته میشود، نمایانگر این است که داستان بازیها توانسته است آنقدر که باید اهمیتش را به مخاطبانش نشان دهد. چرا که در غیر اینصورت کسی سری بازیهای Uncharted را با این تعرف نمیشناخت.
شاید داستان بازی Uncharted و بازی Uncharted 2 در حال حاضر آنقدر غنی و پر به حساب نیاید، اما این دلیلی بر روایت بد داستان نمیشود، همچنین کافی است یک مرحله از عناوین سری را بگذرانید تا کشش داستان و البته گیم پلی شما را جذب خود کند. بدون شک ماجراجوییهای نیتن و دوستانش تنها نقطه قوت بازیهای سری نیست. چون که در کنارش این عناوین ظاهر بسیار دلنشین، صداپیشگی دوست داشتنی و سکانسهای ماندگار بسیاری دارند. اما در نهایت داستان و نحوه رسیدن به گنج است که ما و نیتن را به سمت انتهای داستان میکشاند.
البته همه میدانیم که با تغییر کارگردان بازیها در نسخه چهارم، و با سر کار آمدن نیل دراکمن همه چیز برای سری Uncharted تغییر کرد و داستان بیشتر از قبل جدی شد. شاید بتوانیم بگوییم که سری با عنوان آخر کمی از ریشههایش دور شد، اما برای اتمام یک فرانچایز، یا شاید بهتر باشد بگوییم پایان داستان یک قهرمان، چنین روندی مورد نیاز بود.
بازی Hellblade: Senua's Sacrifice
همانطور که میدانید بازی Hellblade: Senua's Sacrifice تمرکز ویژهای روی مشکلات و بیماریهای ذهنی و روانی داشت. از همین رو سازندگان تلاشهای بسیاری کردند تا بتوانند داستان بازی را با تشبیه و استعارههای جذاب به وضعیتی که یک بیمار حس میکند تشبیه کنند. آنها برای ساخت بازی Hellblade: Senua's Sacrifice از افراد حرفهای زیادی کمک گرفتند. در ساخت این بازی افراد بسیاری که در رابطه با بیماریهای روانی مطالعه میکردند دخیل بودند. همچنین مصاحبههای ویژهای با بیماران روانی نیز انجام شد تا در نهایت بازی Hellblade: Senua's Sacrifice به بهترین شکل ممکن بتواند حس و حال یک بیمار را به بازیکنان منتقل کنند.
داستان بازی Hellblade: Senua's Sacrifice شما را به اعماق تاریکی میبرد، جایی در ذهن Senua که گمان میکند واقعیت دارد، اما در واقع فقط یک بخش آسیب دیده از مغزش است!
در نهایت شاهد هستیم که داستان آنقدر کشش دارد که میتواند شما را متقاعد کند بارها آن را تکرار کنید. شاید همین اتفاق باعث شد تا سازندگانش به سراغ ساخت دنباله بازی بروند.
زمانی که از بازی Red Dead Redemption 2 صحبت میکنیم، در واقع در حال صحبت کردن از ادغام کلیشهها و نوآوریها به بهترین شکل ممکن در ژانر وسترن هستیم، به گونهای که شاید بتوان به جرئت گفت مانندش تا به حال ساخته نشده است. بازی Red Dead Redemption 2 یک عنوان بر پایه داستان است و بدون داستانش نمیتواند صد درصد از محتوایش را به مخاطبانش ارائه دهد.
بازی Red Dead Redemption 2 داستان شخصیتی خاکستری به نام آرتور مورگان را روایت میکند که ماجراهایی خاص را در سال 1899 پشت سر میگذارد. همچنین اگر اطلاع داشته باشید، این عنوان از نظر داستانی قبل از نسخه اول در سری Red Dead Redemption جای میگیرد و در بخش پایانی، بخشی از ماجرای شخصیت اصلی داستان بازی اول، یعنی جان مارستون را نیز به شما ارائه خواهد داد.
داستان بازی ماجراهایی خاص را دنبال میکند و در مواقع حساسی به شما حق انتخاب میدهد. البته حق انتخابی که روی داستان تاثیر چندانی ندارد بلکه روی نگرش شما از ماجرا و داستان بازی تاثیر گذار خواهد بود. روایت بینظیر داستان بازی Red Dead Redemption 2 شما در غرب و روزهای افول سبک زندگی یاغیان رها میکند تا هر چه دوست دارید لذت ببرید.
بازی در کنار داستان خاص و تکرار نشدنیاش، تعداد بسیاری زیادی شخصیت فرعی را به شما ارائه میدهد که داستان و ماجراهای هرکدام از آنها میتواند به خودی خود تبدیل به یک بازی شود. همچنین در کنار تمام این نقاط قوت، با تجربه بازی Red Dead Redemption 2 میتوانید یکی از بهترین گرافیکها نسل را تجربه کنید و به صدای دلنشین شخصیت اصلی بازی با صداپیشگی راجر کلارک دوست داشتنی که در سال 2018 به خاطر حضورش در بازی Red Dead Redemption 2 برنده جایزه مراسم Game Awards شد گوش دهید.
بازی God Of War یکی از برگهای برنده کنسول پلی استیشن 4 در نسل هشتم بود. همانطور که متوجه شدید تمامی عناوین لیست از داستانهایی منحصر به فرد بهره میبرند، اما برخی از برترینهایشان در انحصار سونی نبودند. اما اینجاست که داشتن کنسول سونی در نسل هشتم برایتان خوشیهای خاص خودش را به همراه دارد.
بازی God Of War پس از سالهای طولانی، دوباره نقش کریتوس خشمگین را به ما میدهد تا اینبار در محیطی جدید، با خدایانی جدید رو در رو شویم. شاید در ابتدا به نظرتان بیاید که بازی در رابطه با مبارزه و درگیریست، اما اینطور نیست. در بازی God Of War شما شاهد داستانی عمیق هستید که قرار است بیش از آنچه فکر میکنید درگیرتان کند.
اینبار شما در سرزمینهای شمالی هستید و نقش کریتوسی را به عهده دارید که بسیار جاافتاده است، کریتوس حالا یک مبارز خشمگین بدون ضعف ینست، او حالا یک فرزند کوچک ماجراجو به نام آتریوس دارد که باید از آن مراقبت کند. کشمکشهای میان پدر و پسر، روابط عاطفی و الگوگیریهای آتریوس از پدرش، داستان بازی را به بسیار دلنشین کردهاند.
البته بازی God Of War در کنار داستان خاصش از عناصر جذاب دیگری نیز بهره میبرد. گیم پلی مبارزات بازی بینظیر است، همچنین مکانیک خاص پرتاب تبر میتواند تا مدتها حالتان را خوب نگهدارد. ظاهر بازی بسیار تازه است، همچنین این عنوان از صداگذاری خاصی برخوردار است.
البته اگر تمامی این خوبیها را کنار بگذاریم، باز هم یک چیز میماند که بسیار خاص است، شخصیت میمیر (Mimir) در بازی که یک سر قطع شده خردمند است، در تمام طول بازی همراه شماست و داستانهای خاص و جذاب اساطیر نورس را برایتان بازگو میکند تا بتوانید به بهترین شکل ممکن ماجرای بازی را درک کنید.
در نهایت به بهترین داستان سرایی مخصوص به پلی استیشن 4 خواهیم رسید، بازی The Last Of Us: Part II، آخرین ساخته سازندگان در استودیو ناتی داگ که در آن شاهد داستان الی دوست داشتنی و شخصیتی جدیدی با نام ابی هستیم.
نکته بسیار جذاب در رابطه با کلیت داستان بازی این است که دو شخصیت اصلی وجود دارند که نقطه مقابل یکدیگر هستند و این را میتوانید حتی در گیم پلی هم حس کنید. برای مثال سبک مبارزات الی با سبک مبارزات ابی به طور کلی متفاوت است. حالا در نظر بگیرید که داستان، شخصیت پردازی و اتفاقات مربوط به هر شخصیت مختص به خودش است. در مسیری کاملا خاص! این دو، شخصیتهایی هستند که قرار نیست مسیرشان به یکدیگر بخورد اما همه چیز اینطور پیش نخواهد رفت.
در این عنوان در ابتدا، داستان الی را دنبال خواهیم کرد که به همراه ناجی دوست داشتنیاش جوئل، در کمپ جکسون زندگی میکنند! سالها از اتفاقات بازی اول گذشته است و حالا الی برای خود دختر بزرگی شده است که زندگی خصوصی خودش را دارد.
در بازی The Last Of Us: Part II شاهد لایههای متفاوتی از داستان سرایی هستیم، احساسات انسانی در این بازی به اوج خود خواهند رسید، به حدی که میتوانند از صفحه نمایشگر شما بیرون بیاییند و درون مغزتان رخنه کنند. شخصیتهای بازی مانند انسانهایی واقعی در دنیایی بی رحم هستند که هرکاری از دستشان بر میآید، اما در نهایت انساناند.
بازی The Last Of Us: Part II یکی از بهترین فیزیکها و البته بهترین گرافیکهای نسل هشتم را دارد و در کنار داستان و ظاهر جذابش، میتواند شما را تا مدتها درگیر احساساتتان کند.
نظر شما در رابطه با بهترین داستانسراییها در نسل قبل چیست؟ کدام بازیها در لیست غایب هستند؟