بازیهای ویدیویی در نسلهای قبل از پلی استیشن 3 و ایکس باکس 360، بسیار با چیزی که در حال حاضر از آنها شاهد هستیم متفاوت بودند. بازیهای ویدیویی در آنسالهای فقط معنی واژه بازی را به حقیقت مبدل میکردند و هدف نهاییشان ارائه یک تجریه سرگرمکننده جذاب بود تا طرفداران بتوانند به همراه خانواده و دوستانشان به راحتی مدتی از زمانشان را صرف کنند. اما در حال حاضر شاهد فرمتی متفاوت از بازیهای ویدیویی هستیم، عناوینی مانند بازی Red Dead Redemption 2 و بازی The Last Of Us 2 تجربهای متفاوت را به طرفداران این صنعت ارائه کردهاند که در عین سرگرمکننده بودن، مفاهیمی عمیق و هنری را نیز درون خود جای دادهاند.
وجود چنین عناصری در بازیهای نسلهای قبل از پلی استیشن 3 و رقیبش ایکس باکس 360، بسیار کمیاب بود و همانطور که اشاره کردیم، این روند از آغاز نسل هفتم شروع شد. اما درست حدس زدید، بازیهای اینچنینی در نسل ششم و قبل از آن کمیاب بودند اما وجود داشتند و در این میان بدون شک یکی از این عناوین سری Max Payne استودیو رمدی اینترتینمنت بوده است.
مطالب مرتبط:
10 بازی دهه 2000 که بسیار فراتر از زمان خود بودند
10 بازی خاطره ساز که در سال 2001 منتشر شدند
10 شخصیت اصلی بازی های راک استار با سرنوشتی غم انگیز
نویسنده و خالق سری Max Payne، سم لیک (Sam Lake) موظف بود برای پروژه نهایی یکی از دورههای نویسندگی یک سناریو بنویسد، تصمیم گرفت یک داستان و فیلمنامه در سبک نوآر و کارآگاهی بنویسد! سم کار پروژهاش را تمام کرد و در سال 2001 این نمایشنامه به اولین نسخه از سری Max Payne تبدیل شد. استودیو رمدی اینترتینمنت، یک استودیو کوچک فنلاندی، با بودجهای بسیار کم و گروهی تشکیل شده از یک نویسنده و چند برنامه نویس بود. در نهایت آنها با همکاری یک گروه موسیقی راک، عنوانی ساختند که برای پلی اسیتشن 2 منتشر شد و توانست طرفداران بسیار زیادی را به خود جذب کند. آوازه موفقیت بینظیر داستان مکس پین سرسخت به شرکت راکاستار گیمز رسید و با یک برنامه جدید و یک قرارداد، رمدی بودجهای مناسب را از راکاستار گیمز برای ساخت دنباله داستان بازی Max Payne به دستآورد. در نهایت، پس از دو سال بازی Max Payne 2 منتشر شد! عنوانی که حالا پس از 18 سال، هنوز هم یکی از مهمترین آثار در صنعت بازیهای ویدیویی به حساب میآید و به الگویی کلاسیک برای بازیهای سبک کارآگاهی و نوآر مدرن تبدیل شده است. جدا از تمامی اینها، بازی Max Payne 2 عنوانیست که حالا هواداران درخواست نسخهای بازسازی شده از آن را از استودیو رمدی دارند. مخصوصا با توجه به بازگشت استودیو رمدی به اوجش پس از چندین سال! (با توجه به اینکه نام بازی Max Payne متعلق به راکاستار است، این اتفاق در صورت تفاوق دو کمپانی صورت خواهد گرفت!)
داستان بازی Max Payne 2 درست پس از اتمام نسخه ابتدایی آغاز میشود و دوباره طرفداران را با مکس خسته و ناامید همراه میکند. کارآگاه پلیس شهر نیویورک که پس از جریانات بازی ابتدایی تصمیم به خارج شدن از نیروی پلیس گرفته است و فقط روزگار میگذراند.
یکی از جالب ترین عنصرها در آثار سم لیک اشارههای نام شخصیت اصلی داستان به ماجرایی است که قرار است برایش رخ دهد و با توجه به این موضوع، مکس از همان ابتدای ماجرا با درد همراه است و در بازی دوم نیز این رویه را کنار نگذاشته و برای آرام کردن خود، از مسکنهای قوی استفاده میکند.
اما یک شخصیت بی هدف مانند مکس برای دردسر درست کردن و دنبال کردن یک سرنخ تنها به یک هل کوچک نیاز دارد و همین مسئله است که در ابتدای بازی او را به انبار معروف داستان میکشاند. همینجاست که ماجرا آغاز میشود و مکس کسی را میبیند که فکر میکرد مرده است. مونا ساکس (Mona Sax) یک همکار قدیمی و عشق آینده مکس!
استودیو رمدی توانایی و قدرتی که در داستان نویسی داشت را با بازی ابتدایی به همه نشان داده بود. یک داستان درام و نوآر که پر شده بود از شخصیتهای مبهم و عجیب و البته یک پلیس شکست خورده که دیگر به قوانین اهمیتی نمیداد. البته سبک روایت داستان بازی ابتدایی نیز در آن سالها آنقدر جذاب و خاص بود که هیچکس حتی بخشی از آن را نیز از دست نداده است.
البته بازی ابتدایی یک عنوان بی نقص نبود و با توجه به اینکه به عنوان اولین بازی جاهطلبانه استودیو رمدی شناخته میشود، میتوان این مسئله را به راحتی درک کرد. مخصوصا حالا که پس از 18 سال شرکتهای بزرگی مانند EA و سی دی پراجکت در ساخت و عرضه بازیهایش اشتباهات بزرگ میکنند!
بازی ابتدایی در سری ممکن بود پس از مدتی به دلیل روایت خاصی که داشت، بازیکنان را خسته کند، مخصوصا زمانی که تنها صدای مکس در این میان پردهها شنیده میشد. اما همه چیز در بازی دوم تغییر کرد. با بودجهای که آنها به دست آوردند، سم لیک به عنوان نویسنده همه چیز را دستخوش تغییر کرد و به روایت بازی، جانی دوباره بخشید! شخصیت مکس بیشتر از قبل پیچیده و دوست داشتنی شد و اتمسفر کلی بازی به قدری درست ساخته شد که پس از این همه سال هیچکس نمیتواند آن را بازسازی کند.
یکی از نکتههای خاص بازی Max Payne 2 نحوه پرداخت شخصیت مکس، درگیریهای ذهنی و کلنجارهایش بود و همانطور که اشاره کردیم در سال 2003 این مسئلهای کاملا جدید بود. داستان بازی، مکس شکست خورده را نشان میداد که هیچچیز برای از دست دادن ندارد و به همین دلیل تصمیمات اشتباه میگیرد، غافل از اینکه در حال دلبستن به مونا است و زمانی که این دل بستن به اوج برسد دیگر جایی برای خطا باقی نخواهد ماند. این حالت دوگانگی آنقدر زیباست که هنوز هم میتواند شما را به راحتی تحت تاثیر قرار دهد. میزان احساساتی که در این بازی جریان دارد آنقدر زیاد است که پس از اتمامش احساس میکنید یک بخشی از زندگیتان کم شده است. روابط شخصیتها، خیانت آنها به یکدیگر، همکاری چند شخصیت که در طی بازی فکرش را نمیکردیم؛ همه اینها عناصری هستند که سم لیک از ژانر وسترن قرض گرفته است، اما به گونهای در دل بازی جای خوش کردهاند که گمان میکنید برای اولین بار است چنین چیزی را تجربه کردهاید.
همانطور که اشاره شد در بازی ابتدایی، روایت به صورت نوشتههایی مصور، به سبک کامیک بوکها جریان داشت. این حالت با کمیت کمتر و کیفیتی بسیار بهتر به بازی دوم آمده بود و عمیقا به شخصیت پردازی مکس میپرداخت! جملههای کنایه آمیز و ناامید کننده که در ذهن مکس جولان میدادند. البته یادمان نرود که صداپیشکی جیمز مککافری (James McCaffrey) نیز در شکل دهی به شخصیت مکس بسیار مؤثر بود. صدای خاص و خستهای که نظیرش یافت نخواهد شد. اگر به تجربه بازی Control پرداخته باشید، صدا مککافری را در نقش «ترنچ»، مدیر سابق Oldest House، شنیدهاید.
نکته جذاب دیگر، فعالیتهای جانبی بود که میتوانست بسیار هیجان انگیز باشد. مکالمات و دیالوگهای که با سر زدن به تلفنهای عمومی میشنیدید. در این میان تلوزیونها و سریال خاصی که در جریان بازی پخش میشد نیز اطلاعات جالبی به طرفداران ریزبین میداد.
این سریال که Dick Justice نام داشت، به صورت موازی با داستان مکس پخش میشد و هر مرحلهای که به جلو میرفتید میتوانستید قسمت جدیدی از آن را در بازی تماشا کنید. داستان سریال دقیقا همان ماجرای رخ داده برای مکس در بازی ابتدایی بود و نام شخصیت دیک جاستس، در واقع اشارهای به نام مکس پین بود. سازندگان به گونهای قصد داشتند داستان نسخه ابتدایی را به این صورت برای بازیکنان یادآوری کنند. بسیاری معتقدند پخش شدن این سریال در بازی نمایانگر بیماری روانی مکس است که زندگی و اتفاقاتی که برایش رخ داده است را به این صورت برای خود یادآوری میکند.
در هر حال وجود چنین عناصری در سال 2003 در یک بازی بسیار منحصر به فرد بود و این مسئله هم یکی دیگر از دلایل ماندگاری بازی Max Payne 2 است.
به طور کلی بازی Max Payne 2 نشان میدهد که اگر رمدی برای ساخت نسخه اول نیز بودجه داشت، عنوانی بسیار بهتر میساخت. بازی Max Payne 2 یک دنباله وفادار است که در کنار داستان و شخصیت پردازی عمیقتر، از مکانیکها و گیمپلی بهتری بهره میبرد.سلاحها در بازی بسیار بهتر ساخته شده بودند و دقت تیراندازی در این عنوان بسیار بیشتر بود. تکان خوردن و حرکت در بازی Max Payne 2 آسانتر بود و امکانات جدید را نیز به همراه داشت.
بدون شک پرشهای افسانهای و ماندگار مکس را فراموش نکردهاید، این پرشها در بازی دوم بود که به اوج خود رسید و حالتی سینمایی به بازی داد. مکانیکی که در کنار جذابیت و عملکردش، تبدیل به یک آیکون برای مکس پین شده است!
تا به اینجای مطلب بسیاری از بهبودهای بازی Max Payne 2 نسبت به عنوان ابتدایی در سری را بررسی کردیم و حالا نوبت به طراحی مراحل رسیده است. بازی Max Payne از مراحل بسیار جذاب و خاصی برخوردار بود، اما در طراحی مراحل یک مشکل اساسی داشت و آنهم جایگذاری دشمنان در مرحله بود. در بسیاری از مواقع دشمنان یا در جای بدی حضور داشتند و یا حرکت کرده و به یک نقطه کور میرفتند و در همانجا میماندند. این مسئله پس از چندبار تکرار بازیکنان را کمی خسته میکرد، البته در سال 2001 هیچکس چنین ایرادی به بازی نمیگرفت ولی در حال حاضر این مسئله عذاب آور است.
در بازی Max Payne 2 همه چیز در روند طراحی مراحل بهبود یافت. به گونهای که هرگاه دشمنانی جدید میدیدید، هیجان زده و مشتاق به دنبال شکار کردنشان میرفتید. با توجه به بهبودهایی که در گیمپلی شاهد بودیم، حالا تیراندازی بسیار جذاب و سرگرمکننده شده بود. این در حالی بود که مراحل در این عنوان اصلا تکراری نبودند. بسیاری از بخشهای بازی را با کنترل مونا میگذراندیم که نکته قابل توجه در رابطه با آنها، این بود که جریاناتی که با مونا طی میکردیم، از زبان مکس روایت میشدند و در واقع تصور مکس از وقایعی بود که در آنها، مونا را همراهی نمیکرد.
به طور کلی سبک ماموریتهای متفاوت و جذابی را در بازی Max Payne 2 شاهد بودیم که از تکراری شدن مراحل جلوگیری میکرد.
همه این عناصر بازی Max Payne 2 را تبدیل به یک سفر سریع، هیجان انگیز و احساسی میکرد که تمام کردنش برای همه بسیار سخت بود.
همانطور که متوجه شدید به سریع بودن اشاره کردیم، درست است بازی Max Payne 2 با توجه به استانداردهای فعلی عنوانی کوتاه به حساب میآید، چرا که اگر به فعالیتهای جانبی بازی بپردازید، نهایتا شش الی هشت ساعت زمان را برای تکمیل کردن بازی صرف خواهید کرد.
تصور کنید شما در مسابقهای شبانه هستید و با وجود تمامی ریسکها، منتظر خط پایانید تا پیروز شوید، اما پس از پیروزی باز هم دلتان همان حال و هوا را میخواهد و این همان حسی بود که بازی Max Payne 2 به ما القا کرد.
بازی Max Payne 2 تمام زمانی که صرفش میکردید را برایتان با ارزش میکرد و به جای اینکه با اضافه کردن بهانههای ضعیف داستان را طولانی کند، داستانی مستقیم، جذاب و کوتاه را برایمان روایت کرد. روشی که شاید در حال حاضر کسی حاضر به انجامش نباشد، چرا که پر از ریسک است.
بازی Max Payne 2 از نظر ظاهری نیز در سالهای انتشارش یک بازی درجه یک بود. درست است که ظاهر بازی در حال حاضر کهنه شده، اما صداگذاری بازی، چیزی است که هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. همه اینها دست به دست هم دادند تا بازی Max Payne 2 به بهترین نحو ممکن ساخته شود و تبدیل به بخشی از زندگی طرفدارانش شود. در نهایت زمانی که نوبت به خداحافظی میرسد؛ گروه Poets of the Fall، قطعه خاطرهانگیز و ماندگار Late Goodbye را برایمان میخواند تا کمی از غم و غصهمان بکاهد!
بازی Max Payne 2 به طور کلی یک نمونه بهتر و بهبود یافته از نسخه ابتدایی سری بود که با خود عناصر جدید بسیاری را به همراه آورد. در بخشهای فنی این بازی یک نسخه بسیار بهتر بود، اما از نظر روایت و پیچیدگی قدمهای بزرگی رو به جلو برداشت! بدون شک همین موضوع است که باعث شده بازی Max Payne 2، حالا پس از 18 سال، هنوز هم یکی از بهترین عناوینی باشد که تا به حال تجربه کردهایم.
نظر شما در رابطه با بازی Max Payne 2 چیست؟
برای دنبال کردن اخبار مربوط به استودیو رمدی با ما همراه باشید.