قبل از اینکه به عناوین مهم و دوست داشتنی درون لیست بپردازیم، بهتر است اشاره کنیم که در لیست پیشرو بازیهای انحصاری ایکس باکس وان وجود نخواهند داشت. چرا که کنسول ایکس باکس وان نتوانست آنقدر که باید و شاید، در زمینه بازیهای انحصاری فعالیت مناسبی داشته باشد. همچنین درست مانند گفتههای مت بوتی، رئیس استودیوهای داخلی ایکس باکس، مشخص است که عناوین انحصاری نسل گذشته کم کیفیت بودهاند و نتوانستهاند با بازیهای بزرگ و انحصاریهای سونی رقابت کنند. از همین رو قصد نداریم در این لیست بازیهای انحصاری را معرفی کنیم چرا که از نظرمان این عناوین در بخش داستانی نتوانستند با بازیهای درون لیست رقابت کنند.
همچنین بازیهای قدیمی و عناوین مخصوص نسل هفتم نیز در این لیست حضور ندارند. پس به طور کلی قصد داریم بهترین بازیها، با داستانهای خاص، که انحصاری نیستند و میتوانید آنها را روی ایکس باکس وانتان تجربه کنید را به شما معرفی کنیم. بدون شک عناوین متفاوتی را شاهد خواهید بود چرا که تمرکزمان روی داستان است و هر عنوانی، با هر گرافیک و هر گیمپلیای میتواند از داستانی غنی و خاص بهره ببرد. پس بهتر است توضیحات را تمام کرده و به اصل ماجرا بپردازیم. با ما همراه باشید.
بازی Red Dead Redemption 2
شاید تنها لیستی که بازی Red Dead Redemption 2 در آن حضور نداشته باشد، لیست بازیهای علمی تخیلی ترسناک باشد. در غیر اینصورت همه ما میدانیم که این عنوان تحسین شده شرکت راکاستار از چه زیباییهای بصری و عملکری بینظیری بهره میبرد. اما در این بخش هدفمان داستان است. بازی Red Dead Redemption 2 پس از عرضه با بازخورد بسیار منحصر به فردی مواجه شد. این عنوان یک پیش درآمد برای نسخه اول به حساب میآمد که در ابتدا طرفداران را کمی گیج کرد، اما در نهایت توانست به خوبی داستان و ماجرایی که قبل از وقوع بازی Red Dead Redemption رخ داده بود را جمع آوری کند و به بهترین شکل، با احساسی ترین حالت ممکن، آن را برای ما تعریف کند.
ممکن است بسیاری از بازیکنان در نگاه اول، قدرت بازی را درک نکنند. اما بخش داستانی شخصیت آرتور مورگان، بی شک یکی از بهترین بخشهای داستانی در تاریخ صنعت بازیهای ویدیویی بود. در کنار روایت داستان و ماجرا فرااحساسی آرتور دوست داشتنی، سایر شخصیتهای گروه خلافکاران وندرلیند را نیز شاهد بودیم که به مرور مانند یک خانواده برای بازیکن جلوه میکردند. داستان بازی Red Dead Redemption 2 یک داستان زیباست که پر شده است از تراژدی و ماجرایهای تلخ.
مطالب مرتبط:
پنج بازی وسترن برتر که باید تجربه کنید
شخصیتهای سری Red Dead Redemption که لایق یک بازی هستند
تاثیر مثبت بازی Red Dead Redemption 2 در زمینه شناخت حیوانات
بازی Life Is Strange
اگر خوب توجه کرده باشید، مقطعی شش ماهه از آغاز پاییز تا پایان زمستان وجود دارد که بازیهای بسیاری در آن عرضه میشوند. این اتفاق هم میتواند خوب باشد و هم در مواقعی بد. اما اگر بخواهیم دقیقتر توضیح دهیم که در چه مواقعی بد خواهد بود، بهتر است به این موضوع اشاره کنیم که بازی Life Is Strange که عنوانی اپیزود محور است، به این صورت منتشر شده و تا زمانی که تکمیل شود، طرفدارانش را در صبرهای طولانی سالانه نگه داشته است.
بازی Life Is Strange در بخش گرافیک و گیم پلی عنوانی خاص نیست و حتی در مواقعی شاهد هستیم که برخی دیالوگها نیز کوکانه هستند. اما همین کلنجار بازی بین یک داستان کودکانه و یک داستان بزرگسالانه است که موجب میشود بازی Life Is Strange بتواند داستانش را به خوبی تعریف کند. هرچه باشد شخصیتهای اصلی ماجرا نوجوانانی هستند که در حال تبدیل شدن به انسانهای بالغاند! پس رفتارهای کودکانه و دیالوگهای اینچنینی عنصری کاملا هوشمندانه برای نشان دادن رفتار آنهاست. حالا کمی هم ماجرا را فانتزی کنید و عنصر سفر در زمان را به آن اضافه کنید. حالا هرچه که ساخته شده است را در ذهنتان داخل یک دیگ پر شده از احساسات بریزید! در حال حاضر شما موفق شدید بازی Life Is Strange را درک کنید.
مطلب مرتبط:
10 بازی شبیه به Life Is Strange
بازی NieR: Automata
نسخه اول بازی NieR عنوانی جذاب بود که طرفداران مختص به خودش را داشت. اما این بازی محبوب نتوانست به خوبی از تمام جوانب به بهترین نسخه از خودش تبدیل شود و همین موضوع جلوی تبدیل شدنش به یک شاهکار را گرفت. پس از این عنوان، بیش از 10 سال گذشت و هیچکس تصور ساخته شدن یک دنباله برای این بازی را در ذهن نداشت. اما حدس بزنید چه اتفاقی رخ داد؟ بله! بازی NieR: Automata منتشر شد و توانست عنوان بازی سال بسیاری از رسانه و وبسایتهای مهم را از آن خود کند. بازی NieR: Automata جدای از داستانش از زیبایی بصری مناسب و گیمپلیای خاص بهره میبرد و داستانش نیز از آن دسته ماجراهایی است که باید برای درک کردنش، تفکر کنید و چند بار کل داستان را از ابتدا تا انتها آنالیز کنید.
داستان بازی NieR: Automata مانند یک راز جذاب و هیجان انگیز است که به سادگی برملا نمیشود.
بازی The Witcher 3
اکثر بازیکنانی که این عنوان را تجربه کردند، در حال تجربه کردن اولین نسخه از سری The Witcher در طول عمرشان بودند، چرا که نسخه ابتدایی به صورت پشت پرده برای ویندوز منتشر شده بود و کمتر کسی از وجودش با خبر بود. همچنین نسخه دوم هم برای کسانی که بازیهای نقش آفرینی منحصر به فرد علاقهمند بودند جذابیت داشت. اما نسخه سوم چیزی فراتر از یک بازی معمولی بود.
بازیهای نقش آفرینی جهان باز بسیاری وجود دارند که سعی میکنند دنیایی عمیق و چندلایه را با ساخت داستانی پیچیده و در هم گسیخده شکل دهند. اما این کاری نیست که هر سازندهای بتواند انجام دهد. این کاریست که سازندگان در استودیو سیدی پراجکت موفق به انجامش شدند و با بازی The Witcher 3 فرمولی را طراحی کردند که هیچ یک از مراحل بازی برایتان تکراری نباشد. داستان بازی The Witcher 3، داستانی احساسی و عمیق است که زندگی پر ماجرای یک شکارچی هیولا را تعریف میکند و نشان میدهد این شکارچی برخلاف ظاهرش، قلبی نرم و احساسی دارد.
بازی The Witcher 3 در کنار داستان اصلیاش به داستانهای فرعیاش نیز بسیار مشهور است. داستانهایی که در مواقعی جذابیت بسیار بیشتری از ماجرای اصلی دارند و در بسیاری از مواقع با آن پیوند میخورند.
مطالب مرتبط:
شایعه: بازی The Witcher 4 در دست ساخت است
بهترین بازیهای داستان محور براساس امتیاز متاکریتیک
بازی Far Cry 5
بازیهای بزرگ شرکت یوبیسافت هیچگاه نتوانستند در مقابل سایر عناوین بزرگ از داستانهای خاصی برخوردار باشند و یا با توجه به سبک و فضاسازی، بتوانند بازیکنان را درگیر محیط و ماجرایی که در جریان است بکنند. البته اشتباه برداشت نکنید، بازیهای سری Far Cry همیشه عناوینی دوست داشتنی و جذاب بودند اما بخش داستانیشان چیزی نبود که به یادگار بماند.
با توجه به روندی که در لیست مشاهده کردید، این سری هم در مقطعی داستانی ماندگار را برای خود رقم زد. بازی Far Cry 5 از فضاسازی خاصی برخوردار بود که به داستانش کمک میکرد. همچنین موسیقی متن و شخصیت پردازیها نیز در راستای بهتر کردن داستان و پرداختن بیشتر به آن بودند. شاید داستان بازی Far Cry 5 به خودی خود درجه یک و ماندگار نباشد، اما این بازی عناصر حاشیهای زیادی دارد که در خدمت داستان هستند و به آن پرو بال میدهند. در نتیجه همین عناصر هستند که بازی را ماندگار میکنند.
بازی Tales From The Borderlands
بازیهای سری Borderlands از عناصر جذاب بسیاری برخورداراند اما در میان تمام این بخشها، این سری هیچگاه داستانی درجه یک نداشته است. اگر در این عناوین بخواهید فقط به سراغ داستان بروید ممکن است در اکثر مواقع احساس خواب آلودگی به شما دست دهد و گهگاهی نیز با حرکات مسخره و دیالوگهای خندهدار یکی از شخصیتها بخندید. اما بدون شک این عناوین داستانی گیرا نداشتهاند.
درست مانند بازی NieR: Automata که یک دنباله عجیب و موفق برای نسخه اول بود. بازی Tales From The Borderlands نیز توسط یک استودیو دیگر ساخته شد و به صورت معجزه آسایی توانست داستانی درگیر کننده و جذاب داشته باشد. البته بدون شک استودیو Telltale که ساخت این بازی را به عهده داشت در توسعه و پردازش داستانهای جذاب تبحر دارد، اما با این حال یک داستان جذاب با محوریت دنیای بازیهای Borderlands، شبیه یک آرزو بود. بازی Tales From The Borderlands یکی از بهترین بازیهای استودیو Telltale و شاید یکی از خندهدار ترین آنها باشد. دلمان برای این سازندگان خلاق تنگ خواهد شد!
بازی Valiant Hearts: The Great War
با بازی Valiant Hearts به سراغ عنوانی کوچکتر و کم خرجتر از بازی Life is Strange خواهیم رفت. شرکت یوبیسافت برای ساخت این بازی زیبا، از موتور خاص UbiArt بهره برد. همان موتور بازیسازیای که بازیهای سری جدید Rayman را با آن توسعه داده بود. ماجرای کلی ساخت این بازی، تعریف یک داستان مهم در دوران جنگ جهانی اول بود.
اگر توجه کرده باشید اکثر داستانهای جنگی به جنبه قهرمانانه جنگهای جهانی میپردازند و اغلب به سراغ جنگ جهانی دوم میروند، شاید بخاطر اینکه کارشان سادهتر خواهد شد. اما یوبیسافت با ساخت این بازی به سراغ یک چالش بزرگ رفت. خوشبختانه آنها موفق شدند چالش را بگذرانند و بازی Valiant Hearts را توسعه دهند. یک بازی جذاب با داستانی گیرا و غمگین که جناح خوب و جناح بد در جنگ را از بین برده است و به خرابیهایی که جنگ پیش آورده است میپردازد.
بازی Dragon Age: Inquisition
بازیهای سری Dragon Age همیشه درگیر حاشیههای بسیار زیاد بودند. از مراحل طولانی مدت ساخت نسخه اول گرفته تا انتقاداتی که به بازی Dragon Age 2 وارد شده بود. خوشبختانه استودیو بایوور در نهایت توانست با تغییرات اساسی در سری، بازی Dragon Age: Inquisition را توسعه دهد و جایزه بهترین بازی سال را دریافت کند.
شاید داستان بازی Dragon Age: Inquisition درگیر کلیشههای زیادی شده باشد و به گونهای روایت شود که در بسیاری از آثار مشاهده کردهاید، اما بدون شک این روایت را به بهترین نحو ممکن انجام داده است و در مواقع خاص داستان، لبخندی دلنشین را روی لبتان خواهد آورد. چرا که داستانی دلنشین و جذاب دارد. بدون شک یکی از بهترین بازیها بایوور و یا شاید بهتر باشد بگوییم آخرین عنوان خوب استودیو بایوور را شاهد هستیم!
بازی Celeste
اگر بگوییم هر فردی در زندگیاش، حداقل مقطعی کوتاه را درگیر افسردگی و اضطرابهای شدید شده است، دروغ نگفتهایم. حالا تصور کنید یک بازی ساخته شده است که تمام جنبهها و مکانیکهایش بر اساس افسردگی طراحی شده. شاید در وهله اول چندان جذاب نباشد اما تیم Matt Makes Games به نحوی توانستند کار غیرممکن را انجام دهند.
بازی Celeste در نگاه اول صرفا یک بازی پازل محور پیکسلی است که قصد دارد کمی شما را سرگرم کند. اگر بخواهیم منصفانه برخورد کنیم، بازی Celeste چنین عنوانی است، اما در عین حال در پشت ظاهر سادهاش ماجرایی خاص را دنبال میکند، یک داستان زیبا در رابطه با سختیهای زندگی کردن!
بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
و اما میرسیم به یکی از بهترین داستانها در نسل هشتم. بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain، عنوانی که بدون شک در تمامی جوانب شما را درگیر احساسات خواهد کرد. در ابتدا بهتر است به این بخش اشاره کنیم که بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain پایانی همیشگی برای سری Metal Gear Solid و داستان سی ساله آن بود و در اولین وهله، همین موضوع است که ما را بسیار درگیر میکند.
پس از آن اخراج شدن هیدئو کوجیمای دوست داشتنی (Hideo Kojima) از شرکت کونامی و ماجرایی که بر سر انتشار این عنوان رخ داد، این بازی را نزد بازیکنان محبوب میکند. اما همانطور که متوجه شدید، هیچکدام از این دلایل برای داستان خوب بازی کافی نیست، پس بهتر است به جنبههای داستانی آن بپردازیم.
بدون شک سری Metal Gear Solid در هر مقطعی که ساخته شد، بهترین داستانها را دارا بود و در نسل هشتم، بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain بود که توانست بسیار بدرخشد. داستان خوب یعنی درگیر کردن احساسات مخاطب، شخصیت پردازیهای خاص و البته یک پیچش داستانی درجه یک. بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain همه این عناصر را در خود جای داده است و لحظه به لحظه شما را با احساساتتان روبه رو میکند. از ابتدا تا انتهای بخش داستانی گرفته، تا ماموریتهای فرعی و حتی موسیقی متن جذاب و ماندگارش!
در نهایت مشخص شد که بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain با سانسورهای داستانی از سوی کونامی مواجه شده است، اما با این حال شاهد بودیم که این بازی هرآنچه که دوست داشتیم را به ما ارائه داد. یک داستان تراژیک و حماسی!